English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
enquired U باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired U باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires U باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
inquires U باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire U باز جویی کردن رسیدگی کردن
blame U سرزنش کردن ملامت کردن
earful <idiom> U پرخاش کردن ،سرزنش کردن
blames U سرزنش کردن ملامت کردن
viyuperate U توهین کردن سرزنش کردن
blamed U سرزنش کردن ملامت کردن
blaming U سرزنش کردن ملامت کردن
mind U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervise U برنگری کردن رسیدگی کردن
minding U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minds U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising U برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises U برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised U برنگری کردن رسیدگی کردن
indagate U تجسس کردن رسیدگی کردن
lash vt U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
rebukes U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
haze U سرزنش کردن
rebuking U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
rebuke U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
chidden U صداکردن سرزنش کردن
look into U رسیدگی کردن
to look in to U رسیدگی کردن
inspected U رسیدگی کردن
inspecting U رسیدگی کردن
investigates U رسیدگی کردن
examine U رسیدگی کردن
examines U با into رسیدگی کردن
audited U رسیدگی کردن
to do for U رسیدگی کردن به
to see about U رسیدگی کردن
inspect U رسیدگی کردن
examine U با into رسیدگی کردن
investigate U رسیدگی کردن
investigated U رسیدگی کردن
examines U رسیدگی کردن
examined U با into رسیدگی کردن
examined U رسیدگی کردن
attends U رسیدگی کردن
audit U رسیدگی کردن
examining U رسیدگی کردن
attending U رسیدگی کردن
to go into U رسیدگی کردن
to see to U رسیدگی کردن
tries U رسیدگی کردن
verifying U رسیدگی کردن
go into U رسیدگی کردن
verify U رسیدگی کردن
consider U رسیدگی کردن
inspects U رسیدگی کردن
verifies U رسیدگی کردن
considers U رسیدگی کردن
to llok U رسیدگی کردن
audits U رسیدگی کردن
attend U رسیدگی کردن
investigating U رسیدگی کردن
examining U با into رسیدگی کردن
deal with U رسیدگی کردن
auditing U رسیدگی کردن
verified U رسیدگی کردن
try U رسیدگی کردن
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
audit U ممیزی رسیدگی کردن
look into <idiom> U رسیدگی یا وارسی کردن
audits U ممیزی رسیدگی کردن
auditing U ممیزی رسیدگی کردن
attend U توجه یا رسیدگی کردن
audited U ممیزی رسیدگی کردن
attending U توجه یا رسیدگی کردن
attends U توجه یا رسیدگی کردن
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
think over <idiom> U با دقت رسیدگی کردن
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
to go into the matter U به این مطلب رسیدگی کردن
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company U امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to check up U درست رسیدگی یاحساب کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] U یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com