English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to interject a remark U سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> U هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
praiseworthiness U برای ستایش
as a warning to others U برای عبرت دیگران
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
link U برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
incommunicativeness U کم سخنی
dialogues U هم سخنی
dialogue U هم سخنی
pass a remark U سخنی گفتن
laconicism U کوته سخنی
speak a word U سخنی بگویید
lambency U نرم سخنی
to shoot one's mouth off <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
to interject a remark U سخنی را بطور معترضه گفتن
laconism U کوته سخنی سخن پر مغز
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
paradoxicality U چگونگی سخنی که درفاهرمهمل ودرمعنی درست باشد
enjambment U دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
worded U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
panegyric U ستایش
eulogy U ستایش
praise U ستایش
veneration U ستایش
worships U ستایش
commendation U ستایش
praises U ستایش
praised U ستایش
eulogium U ستایش
worshiping U ستایش
orison U ستایش
worshipping U ستایش
encomium U ستایش
laudation U ستایش
praising U ستایش
lauded U ستایش
worship U ستایش
worshiped U ستایش
laud U ستایش
panegyrical U ستایش
eulogies U ستایش
lauding U ستایش
doxology U ستایش
panegyrics U ستایش
lauds U ستایش
adulation U ستایش
proneur U ستایش گر
extolment U ستایش
adoration U ستایش
laud U ستایش کردن
laudable U قابل ستایش
adorability U شایستگی ستایش
to pay tribute to U ستایش کردن
doxological U ستایش امیز
doxologize U ستایش گفتن
praiseful U ستایش امیز
tributes U ستایش تکریم
tribute U ستایش تکریم
lauds U ستایش کردن
lauded U ستایش کردن
lauding U ستایش کردن
eulogistic U ستایش امیز
admiring U ستایش امیز
encomiastic U ستایش امیز
kudos U ستایش کردن
glorifying U ستایش کردن
panegyrize U ستایش کردن
exaltation U سرافرازی ستایش
glorify U ستایش کردن
glorifies U ستایش کردن
commends U ستایش کردن
commending U ستایش کردن
commended U ستایش کردن
commend U ستایش کردن
adorable U شایان ستایش
eulogizes U ستایش کردن
eulogizing U ستایش کردن
eulogized U ستایش کردن
sweet talk <idiom> U ستایش کسی
eulogize U ستایش کردن
adorableness U شایستگی ستایش
hierolatry U ستایش مقدسات
ovations U ستایش و استقبال
eulogising U ستایش کردن
laudator U ستایش کننده
unsung U ستایش نشده
ovation U ستایش و استقبال
eulogised U ستایش کردن
eulogises U ستایش کردن
panegyric U ستایش امیز مدیحه
laudably U بطور قابل ستایش
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
praiseworthy U قابل ستایش ستودنی
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
apotheosis U ستایش اغراق امیز
panegyrical U ستایش امیز مدیحه
apotheoses U ستایش اغراق امیز
venerate U ستایش و احترام کردن
venerated U ستایش و احترام کردن
venerates U ستایش و احترام کردن
venerating U ستایش و احترام کردن
more praise than pudding U ستایش خشک و خالی
adorer U ستایش کننده عاشق
eloge U ستایش شخص مرده
panegyrics U ستایش امیز مدیحه
praiseworthily U بطور قابل ستایش
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
henotheism U ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
rests U دیگران
rest U دیگران
et al U مخفف و دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
regard for others U رعایت دیگران
aside U جدااز دیگران
regard for others U واهمه از دیگران
regrad for others U ملاحظه دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
asides U جدااز دیگران
individualize U از دیگران جدا کردن
individualised U از دیگران جدا کردن
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
spoiler U محل عیش دیگران
infringement on others rights U تخطی به حقوق دیگران
breach U تجاوز به حقوق دیگران
prevenance U توجه باحتیاجات دیگران
prepotent U نیرومندتر از دیگران غالب
infringer U متخطی به حقوق دیگران
individualizes U از دیگران جدا کردن
individualized U از دیگران جدا کردن
mind reader U کاشف افکار دیگران
mind readers U کاشف افکار دیگران
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
spoilsman U محل عیش دیگران
to pull the strings U دیگران را الت قراردادن
individualising U از دیگران جدا کردن
draw away U دیگران را پست سرگذاشتن
individualises U از دیگران جدا کردن
individualizing U از دیگران جدا کردن
dummies U الت دست دیگران
one-upmanship <idiom> U توانایی سر بودن از دیگران
breached U تجاوز به حقوق دیگران
steal one's thunder <idiom> U قاپیدن کلام دیگران
breaches U تجاوز به حقوق دیگران
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
mind reading U کشف افکار دیگران
dummy U الت دست دیگران
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
under one's belt <idiom> U استفاده از تجارب دیگران
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to break the ice U دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to trespass U بحقوق دیگران تجاوز کردن
john aleay jones U جان که نام دیگران جوتراست
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to i. upo other's rights U بحقوق دیگران تجاوز کردن
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
run away with <idiom> U سربودن ،بهتراز دیگران بودن
interlope U پادرمیان کار دیگران گذاردن
splurges U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoats U کسی راقربانی دیگران کردن
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
to be the odd one out <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
splurging U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
splurge U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
splurged U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
i do not know;try the others U من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiary U سارق اثار ادبی و هنری دیگران
sadist U کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
to put in a piece of work U بخشی از کار دیگران را انجام دادن
poke U سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking U سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarises U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com