English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affect U احساسات برخورد
affects U احساسات برخورد
i hard him out U سخنانش را تا اخر گوش داده ام
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
soulful U پر از احساسات
sentiments U احساسات
heartbeats U احساسات
heartbeat U احساسات
emotions U احساسات
emotion U احساسات
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
enthuses U احساسات رابرانگیختن
sentimentalize U با احساسات امیختن
braced U تحریک احساسات
affecting U محرک احساسات
brace U تحریک احساسات
heartstrings U احساسات عمیق
enthuse U احساسات رابرانگیختن
enthused U احساسات رابرانگیختن
enthusing U احساسات رابرانگیختن
impressive U برانگیزنده احساسات
nationallism U احساسات ملی
emotive U وابسته به احساسات
schwarmerei U احساسات افراطی
acold U بدون احساسات
schwarmerei U احساسات شدید
rhapsodically U از روی احساسات
rhapsodical U ناشی از احساسات
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
folkway U احساسات عمومی
emotionless U عاری از احساسات
d. of feeling U نازکی احساسات
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
mush U احساسات بیش ازحد
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
pathetic U دارای احساسات شدید
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
self composed U مستولی بر احساسات خود
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
sensate U با احساسات درک کردن
shake up U احساسات راتحریک کردن
shake-up U احساسات راتحریک کردن
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
fanatical U دارای احساسات شدید
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
sexier U دارای احساسات شهوانی
sexiest U دارای احساسات شهوانی
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
white hot U دارای احساسات برانگیخته
sexy U دارای احساسات شهوانی
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
fanatics U دارای احساسات شدید
fanatic U دارای احساسات شدید
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
internationalism U احساسات بین المللی
sentient U حساس دستخوش احساسات
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
impacts U برخورد
incidence U برخورد
osculation U برخورد
reception U برخورد
appulse U برخورد
criss-cross U برخورد
criss-crossed U برخورد
criss-crosses U برخورد
criss-crossing U برخورد
tangency U برخورد
collisions U برخورد
approached U برخورد
stops U برخورد
stopped U برخورد
stop U برخورد
stopping U برخورد
collision U برخورد
approaches U برخورد
approach U برخورد
intersects U برخورد
intersected U برخورد
receptions U برخورد
impact U برخورد
confliction U برخورد
strikes U برخورد
attitudes U برخورد
contacting U برخورد
conflicts U برخورد
contacts U برخورد
conflicted U برخورد
conflict U برخورد
ill favored U بد برخورد
contact U برخورد
clash U برخورد
attitude U برخورد
strikingly U برخورد
contacted U برخورد
clashed U برخورد
striking U برخورد
clashes U برخورد
intersect U برخورد
strike U برخورد
elastic collision U برخورد الاستیک
impact sound U صدای برخورد
impact test U ازمون برخورد
head on collision U برخورد رودررو
inelastic collision U برخورد ناکشسان
head oncollision U برخورد رویاروی
impact factor U ضریب برخورد
intersection point U محل برخورد
electron impact U برخورد الکترونها
elastic collision U برخورد کشسان
osculate U برخورد کردن
impact effect U اثر برخورد
collision energy U انرژی برخورد
collision frequency U فراوانی برخورد
meet U برخورد کردن
collision rate U سرعت برخورد
collision rate U میزان برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
impact strength U استحکام برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
meets U برخورد کردن
probability of collision U احتمال برخورد
effective collision U برخورد موثر
meeter U برخورد کننده
contiguity U برخورد تماس
conflux U همریزگاه برخورد
collision rate U نرخ برخورد
impact U برخورد کردن
tolerate U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerates U برخورد هموارکردن
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
greets U درود برخورد
chatters U برخورد کردن
impacts U برخورد کردن
affable U خوش برخورد
greet U درود برخورد
greeted U درود برخورد
chatter U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chattering U برخورد کردن
jct U محل برخورد
zone of contact U محل برخورد
coincidence U تطبیق برخورد
take the blade U برخورد شمشیرها
tilt U منازعه برخورد
tilts U منازعه برخورد
accessible U خوش برخورد
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com