English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
he took my words in good part U سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
he was provoked by my words U از سخنان من رنجید
teased U سخنان نیشدارگفتن
teases U سخنان نیشدارگفتن
soothingly U با سخنان نرم
your words offended her U از سخنان شمارنجید
w.wordsŠyelk=yolk U سخنان بی مغز
teaze U سخنان نیشدارگفتن
voice-over U سخنان افزوده
mumbo jumbo U سخنان نامفهوم
and all that U و از اینگونه سخنان
voice-overs U سخنان افزوده
tease U سخنان نیشدارگفتن
get a rise out of someone <idiom> U سخنان نیش دارزدن
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
sharp tongued U بکار برنده سخنان زننده
to pour out abusive words U سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
to pour oil on troubled water U خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
I take exception to the tone of your remarks. U من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to over hear any one U سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
echolalia U تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
impact U برخورد
collisions U برخورد
stopping U برخورد
tangency U برخورد
osculation U برخورد
clash U برخورد
clashed U برخورد
clashes U برخورد
intersect U برخورد
intersected U برخورد
criss-cross U برخورد
collision U برخورد
conflict U برخورد
conflicted U برخورد
conflicts U برخورد
criss-crossing U برخورد
criss-crosses U برخورد
receptions U برخورد
criss-crossed U برخورد
intersects U برخورد
confliction U برخورد
contact U برخورد
contacted U برخورد
contacting U برخورد
contacts U برخورد
approaches U برخورد
approached U برخورد
strike U برخورد
strikes U برخورد
reception U برخورد
stop U برخورد
stopped U برخورد
stops U برخورد
approach U برخورد
appulse U برخورد
attitude U برخورد
impacts U برخورد
incidence U برخورد
ill favored U بد برخورد
striking U برخورد
strikingly U برخورد
attitudes U برخورد
collision rate U میزان برخورد
crossing point U محل برخورد دو خط
affect U احساسات برخورد
effective collision U برخورد موثر
collision frequency U فراوانی برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
collision rate U نرخ برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
collision rate U سرعت برخورد
contiguity U برخورد تماس
coincidence U تطبیق برخورد
intersection point U محل برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
impact parameter U پارامتر برخورد
affects U احساسات برخورد
head oncollision U برخورد رویاروی
electron impact U برخورد الکترونها
elastic collision U برخورد الاستیک
elastic collision U برخورد کشسان
impact factor U ضریب برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
collision energy U انرژی برخورد
impact effect U اثر برخورد
tilts U منازعه برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
tilted U منازعه برخورد
tilt U منازعه برخورد
impact sound U صدای برخورد
impact strength U استحکام برخورد
impact test U ازمون برخورد
head on collision U برخورد رودررو
meeter U برخورد کننده
meet U برخورد کردن
impact U برخورد کردن
impacts U برخورد کردن
affable U خوش برخورد
greet U درود برخورد
greeted U درود برخورد
greets U درود برخورد
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
accessible U خوش برخورد
meets U برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
jct U محل برخورد
tolerated U برخورد هموارکردن
osculate U برخورد کردن
probability of collision U احتمال برخورد
zone of contact U محل برخورد
tolerates U برخورد هموارکردن
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
tolerate U برخورد هموارکردن
take the blade U برخورد شمشیرها
touche U اعلام برخورد
chatter U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
chatters U برخورد کردن
chattering U برخورد کردن
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress U برخورد بد ترک ادب
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
smash U برخورد خرد کردن
incidence U برخوردکردن میدان برخورد
encounters U رویاروی شدن برخورد
smashes U برخورد خرد کردن
encountering U رویاروی شدن برخورد
snag U بمانعی برخورد کردن
snagging U بمانعی برخورد کردن
meetings U اتصال برخورد میتینگ
meeting U اتصال برخورد میتینگ
encountered U رویاروی شدن برخورد
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
meet U : برخورد کردن یافتن
snags U بمانعی برخورد کردن
fronting U نما طرز برخورد
front U نما طرز برخورد
absence of blade U عدم برخورد شمشیرها
chatters U ضربه زدن برخورد
chattering U ضربه زدن برخورد
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
collision of the first kind U برخورد نوع اول
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
encounter U رویاروی شدن برخورد
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
meets U : برخورد کردن یافتن
chattered U ضربه زدن برخورد
chatter U ضربه زدن برخورد
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
near collision U حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
swished U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
to collide head on U با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
impact loss U افت انرژی در اثر برخورد
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sideswipe U برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes U برخورد کردن به پهلوی چیزی
effective collision cross section U سطح مقطع برخورد موثر
kissoff U برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
node U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
nodes U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com