English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
broken hardening U سخت گردانی شکسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strain hardenability U قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
strain hadening U سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
rambled U سر گردانی
regimental U گردانی
rambles U سر گردانی
ramble U سر گردانی
revolvable U دور گردانی
rim drive U لبه گردانی
repeal U باز گردانی
hardening U سخت گردانی
rectification U راست گردانی
thinning U رقیق گردانی
runaround U دور سر گردانی
repeals U باز گردانی
magnetization U مغناطیس گردانی
exception handling U استثنا گردانی
transliteration U نویسه گردانی
file handling U پرونده گردانی
data handling U داده گردانی
partial jurisdiction U حق خود گردانی محدود
hard surfacing U سخت گردانی سطحی
hot tempering U سخت گردانی درجهای
induced magnetization U مغناطیس گردانی القائی
induction harening U سخت گردانی القائی
nitrogen hardening U سخت گردانی ازتی
electrolytic deposition U متالیزه گردانی گالوانیکی
magnetizing field U میدان مغناطیس گردانی
magnetizing current U جریان مغناطیس گردانی
magnetization characteristic U منحنی مغناطیس گردانی
magnetic biasing U مغناطیس گردانی مقدماتی
age hardening U سخت گردانی زمانی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
curing vessel U فرف سخت گردانی
hardening furnace U کوره سخت گردانی
curing oven U کوره سخت گردانی
cure rate U سرعت سخت گردانی
cementation U سیمانکاری سخت گردانی
case hardening U سخت گردانی سطحی
case harden U سخت گردانی سطحی
hardening constituent U جزء سخت گردانی
hardening crake U ترک سخت گردانی
hardening distortion U شکستگی سخت گردانی
hardening room U اطاق سخت گردانی
austemper U سخت گردانی باینیت
austemper U سخت گردانی حرارتی
ausformig U سخت گردانی اوستینیتی
double hardening U سخت گردانی مضاعف
work hardening U سخت گردانی سرد
strain hadening U سخت گردانی کرنشی
strain hadening U سخت گردانی سرد
aging U سخت گردانی زمانی
selective hardening U سخت گردانی انتخابی
quenching and tempering U ترساندن و سخت گردانی
softening point U نقطه نرم گردانی
radiation hardening U سخت گردانی تابشی
quench age hardening U سخت گردانی و ترساندن
temper hardening U سخت گردانی بازپخت
precipitation hardening U سخت گردانی رسوبی
softening furnace U کوره نرم گردانی
toughen by sparks U سخت گردانی با جرقه
salt bath hardening U سخت گردانی حمام نمک
battalion landing team U تیم پیاده شونده گردانی
hardening strain U تغییر طول سخت گردانی
age hardening susceptibility U تقبل سخت گردانی زمانی
cold upsetting die U حدیده چاق گردانی سرد
strain age hardening U سخت گردانی کرنشی زمانی
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
hard facing alloy U الیاژ سخت گردانی سطحی
self hardening steel U فولاد خود سخت گردانی
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
gas case hardening U سخت گردانی پوسته گازی
carburizer U ماده ویژه سخت گردانی
simplifcation U ساده گردانی مختصر سازی
reinstatement of revolving credit U اعتبار گردانی را تجدید کردن
depth of hardening zone U عمق ناحیه سخت گردانی
quenched and tempered condition U حالت ترساندن و سخت گردانی
mold drying oven U کوره خشک گردانی قالبی
oil hardening steel U فولاد سخت گردانی روغنی
air hardening U سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
gas fired hardening tempering furnace U کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
salt bath case hardening U سخت گردانی سطحی حمام نمک
quenching and tempering furnace U کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
high frequency induction hardening U سخت گردانی القایی فرکانس بالا
flame hardening U سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
heartbroken U دل شکسته
wrecked U شکسته
shakier U شکسته
downhearted U دل شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
broken U شکسته
fragmental U شکسته
fracted U شکسته
shaky U شکسته
cursive U خط شکسته
shakiest U شکسته
heartsick U دل شکسته
disrupted U شکسته
fragmentary U شکسته
heart broken U دل شکسته
in pieces U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzag U شکسته
zigzagging U شکسته
running hand U خط شکسته
zigzags U شکسته
flinders U قطعات شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
framentary U شکسته ناقص
fyloft U صلیب شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
orthopedics U شکسته بندی
orthopaedics U شکسته بندی
wrech U کشتی شکسته
hot short U شکسته گرم
raddled U شکسته شده
red short U شکسته سرخ
haken kreuz U صلیب شکسته
sherd U کوزه شکسته
giant circle U افتاب شکسته
osteopathist U شکسته بند
chevron U پرانتز شکسته
fracturing U سطح شکسته
shards U کوزه شکسته
shatter U قطعات شکسته
wrecked U کشتی شکسته
shard U کوزه شکسته
broken U شکسته شده
distort U شکسته شدن
distorts U شکسته شدن
ballast U مصالح شکسته
split screen U صفحه شکسته
split-screen U صفحه شکسته
fractures U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
fracture U سطح شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
puncture U شکسته شدن
punctured U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
puncturing U شکسته شدن
modesty U شکسته نفسی
angle bracket U پرانتز شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
taxis U شکسته بندی
shatters U قطعات شکسته
bone setter U شکسته بند
doddered U شکسته سست
broken stone U سنگ شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
bonesetter U شکسته بند
a broken arm U بازوی شکسته
castway U کشتی شکسته
bone setting U شکسته بندی
cold short U شکسته سرد
crushed stone U سنگ شکسته
deject U دل شکسته کردن
cast away U کشتی شکسته مطرود
brokenly U بطور شکسته یا بریده
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
refracts U شکسته شدن نور
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
chippings U سنگ شکسته ریز
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
refract U شکسته شدن نور
refracted U شکسته شدن نور
refracting U شکسته شدن نور
infirmly U بطور علیل یا شکسته
zircon U سخن دست و پا شکسته
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
pulled U شکسته شده افتاده
agmatology U علم شکسته بندی
splint U چوب شکسته بندی
splint U وسایل شکسته بندی
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
potsherd U تکه سفال شکسته
humble U شکسته نفسی کردن
humblest U شکسته نفسی کردن
jargon U سخن دست و پا شکسته
dispersion hardening U سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
swastika U صلیب شکسته المان نازی
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
cyaniding U سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com