English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rain worm U ساکن زمین دنیوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to animals U ساکن زمین
hyperborean U ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
terrene U دنیوی
sublunary U دنیوی
earth-bound U دنیوی
temporal U دنیوی
secular U دنیوی
sublunar U دنیوی
worldly U دنیوی
mundane U دنیوی
secularised U دنیوی کردن
fleshly U جهانی دنیوی
secularises U دنیوی کردن
secularising U دنیوی کردن
secularize U دنیوی کردن
world power U قدرت دنیوی
secularizes U دنیوی کردن
mundanely U بطور دنیوی
secularly U بطور دنیوی
secularizing U دنیوی کردن
secularized U دنیوی کردن
earthy U زمینی دنیوی
secularizer U دنیوی کننده
deconsecrate U دنیوی کردن
terrestrial U این جهانی دنیوی
supramundane U ماورای مراتب دنیوی
supemundane U فوق مراتب دنیوی
secularization U عرفیت دنیوی کردن
laic U وابسته بشخص دنیوی وغیرروحانی
earthliness U دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
habitant U ساکن
stilly U ساکن
denizen U ساکن
inert U ساکن
statist U ساکن
dead U ساکن
lodger U ساکن
irenic U ساکن
stationary U ساکن
residing U ساکن
waveless U ساکن
denizens U ساکن
static U ساکن
lodgers U ساکن
domiciled U ساکن
dwellings U ساکن
stillest U ساکن
stiller U ساکن
abider U ساکن
still U ساکن
resting U ساکن
occupant U ساکن
occupants U ساکن
abiding U ساکن
inhabitant U ساکن
resident U ساکن
residents U ساکن
inmate U ساکن
dwelling U ساکن
occupiers U ساکن
dweller U ساکن
occupier U ساکن
quiescent U ساکن
slack water U اب ساکن
inmates U ساکن
stills U ساکن
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
abides U ساکن شدن
colonised U ساکن شدن در
colonises U ساکن شدن در
libyan U ساکن لیبی
colonising U ساکن شدن در
pelagic U ساکن دریا
colonize U ساکن شدن در
nonresidency U غیر ساکن
abided U ساکن شدن
abide U ساکن شدن
nonresidence U غیر ساکن
lunarian U ساکن ماه
hellion U ساکن جهنم
hibernian U ساکن ایرلند
levantine U ساکن خاور
level point U سطح اب ساکن
levanter U ساکن خاور
quiet U ساکن خاموش
state of rest U حالت ساکن
seasider U ساکن دریاکنار
silvicolous U ساکن جنگل
stationary wave U موج ساکن
stationary phase U فاز ساکن
stationary bed U بستر ساکن
sojourner U ساکن موقتی
isthmian U ساکن تنگه
static charge U برق ساکن
static friction U اصطکاک ساکن
static electricity U الکتریسیته ساکن
stagirite U ساکن شهر
standing wave U موج ساکن
isthmic U ساکن تنگه
indwell U ساکن شدن
peopling U ساکن شدن
quietest U ساکن خاموش
hospitaler U ساکن بیمارستان
staticize U ساکن کردن
northern U ساکن شمال
rest mass U جرم ساکن
mountaineer U ساکن کوه
mountaineers U ساکن کوه
rest position U وضعیت ساکن
dwelt U ساکن بود
sylvan U ساکن جنگل
rusticate U ساکن ده شدن
people U ساکن شدن
peopled U ساکن شدن
suburbanite U ساکن حومه
peoples U ساکن شدن
static electricity U برق ساکن
colonized U ساکن شدن در
calms U ساکت ساکن
populating U ساکن شدن
populates U ساکن شدن
populate U ساکن شدن
electrostatics U الکتریسیته ساکن
earthling U ساکن جهان
pacific U اقیانوس ساکن
townies U ساکن شهر
townie U ساکن شهر
dwells U ساکن بودن
dwelled U ساکن بودن
dwell U ساکن بودن
calmer U ساکت ساکن
calmest U ساکت ساکن
calming U ساکت ساکن
domiciled in tehran U ساکن تهران
dead load U بار ساکن
pekinese U ساکن شهرپکن
freemen U ساکن شهر
freeman U ساکن شهر
Aborigine ساکن اولیه
steadying U ساکن شدن
steady U ساکن شدن
steadiest U ساکن شدن
steadies U ساکن شدن
pekineses U ساکن شهرپکن
pekingeses U ساکن شهرپکن
chthonic U ساکن زیرزمین
chthonian U ساکن زیرزمین
easterner U ساکن مشرق
easterners U ساکن مشرق
breake contact U کنتاکت ساکن
bedlamite U ساکن تیمارستان
abhide U ساکن شدن
steadied U ساکن شدن
calmed U ساکت ساکن
colonizing U ساکن شدن در
denizen U ساکن کردن
inhabits U ساکن شدن
colonizes U ساکن شدن در
settles U ساکن کردن
idle position U وضعیت ساکن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com