Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the year in question
U
سالی که مورد بحث است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
per annum
U
هر سالی سالیانه
famines
U
تنگ سالی
biyearly
U
سالی دوبار
famine
U
تنگ سالی
drouth
U
خشک سالی
semiannual
U
شش ماهه نصف سالی
droughts
U
خشک سالی تنگی
remontant
U
سالی دوبارگل دهنده
novennial
U
نه سالی به نه سال رخ دهنده
drought
U
خشک سالی تنگی
biannual
U
سالی دوبار دوسال یکبار
All the year round. Yes in year out .
U
سالی دوازده ماه ( هر سال )
etesian
U
سالی یک مرتبه واقع شونده
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
I've been doing it for nine years.
U
من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
She comes here once in a blue moon .
U
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
leet
U
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
walker cup
U
مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
cases
U
مورد
inapposite
U
بی مورد
inopportune
U
بی مورد
occasion
U
مورد
oportuneness
U
مورد
case
U
مورد
out of place
U
بی مورد
open to question
<adj.>
U
مورد شک
occasions
U
مورد
instances
U
مورد
instance
U
مورد
occasioning
U
مورد
occasioned
U
مورد
occurence
U
مورد
unseasonable
U
بی مورد
indirect objects
U
مورد
object
U
مورد
objects
U
مورد
objected
U
مورد
objecting
U
مورد
direct objects
U
مورد
unseasonably
U
بی مورد
entitlements
U
مورد استحقاق
instance
U
لحظه مورد
collector's item
U
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
liable to prosecution
U
مورد تعقیب
expectative
U
مورد انتظار
utilized
U
مورد استفاده
taken
U
مورد قبول
instances
U
لحظه مورد
dubitable
U
مورد شک مشکوک
usage
U
مورد استفاده
cases
U
دعوی مورد
entitlements
U
مورد سزیدگی
opportuneness
U
مورد مناسب
taken
U
مورد تحسین
fishy
U
مورد تردید
dubious
U
مورد شک مشکوک
in no instance
U
در هیچ مورد
case
U
دعوی مورد
utilization
U
مورد مصرف
hold up
<idiom>
U
مورد هدف
object of transaction
U
مورد معامله
exploitation
[utilization]
U
مورد مصرف
usage
U
مورد مصرف
mytaceous
U
از تیره مورد
using
U
مورد مصرف
utilisation
[British]
U
مورد مصرف
case
U
مورد غلاف
usages
U
مورد استفاده
undue
U
بی جهت بی مورد
noted
U
مورد ملاحظه
involved
U
مورد بحث
case studies
U
مورد پژوهی
case study
U
مورد پژوهی
cases
U
مورد غلاف
myrtaceae
U
تیره مورد
myrtle
U
مورد سبز
myrtle berry
U
مورد دانه
laughing stock
U
مورد تمسخر
unnecessary roughness
U
خشونت بی مورد
under disccussion
U
مورد بحث
to make observations
[about]
[on]
U
اندیشیدن
[در مورد]
[به]
undue
U
ناروا بی مورد
requirement
U
مورد نیاز
to make observations
[about]
[on]
U
نگریختن
[در مورد]
[به]
As the case may be .
U
برحسب مورد( آن)
In this case ( instance) .
U
دراین مورد
beloved
U
مورد علاقه
subject of hire
U
مورد اجاره
objcetionable
U
مورد ایراد
schreber case
U
مورد شربر
entitlement
U
مورد استحقاق
in dispute
U
مورد بحث
savory
U
مورد پسند
received
U
مورد قبول
savoury
U
مورد پسند
entitlement
U
مورد سزیدگی
happy
[about]
<adj.>
U
خشنود
[در مورد]
confutation
U
مورد تکذیب
sightly
U
مورد نظر
special case
U
مورد ویژه
case analysis
U
تحلیل مورد
criticizing
U
مورد انتقاد قراردادن
call on to the carpet
<idiom>
U
مورد مواخذه قرارگرفتن
draw fire
<idiom>
U
مورد انتقاد قرارگرفتن
scrutinised
U
مورد مداقه قراردادن
inappositely
U
بطور بیجایا بی مورد
intended saving
U
پس انداز مورد انتظار
it is of frequent
U
خیلی مورد دارد
referent
U
مورد مراجعه ارجاعی
draw fire
<idiom>
U
مورد هدف بودن
scrutinises
U
مورد مداقه قراردادن
i mentioned one case in p
U
یک مورد بخصوص را ذکرکردم
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
approving
U
توافق در مورد چیزی
approves
U
توافق در مورد چیزی
approve
U
توافق در مورد چیزی
conventional
U
مورد قبول عامه
capital employed
U
سرمایه مورد استفاده
beatten zone
U
منطقه مورد اصابت
availabe time
U
زمان مورد قبول
agreement area
U
سطح مورد قرارداد
aknowledge character
U
کاراکتر مورد قبول
analyte
U
ماده مورد تجزیه
sub judice
U
مورد مطالعه دادگاه
anticipated inflation
U
تورم مورد انتظار
anticipated price
U
قیمت مورد انتظار
anticipated profit
U
سود مورد انتظار
article of roup
U
اموال مورد حراج
as the case may be
U
تاچه مورد باشد
in prospect
U
مورد انتظار
[در برنامه ]
expected value
U
ارزش مورد انتظار
floor space occupied
U
فضای مورد نیاز
give evidence of
U
گواهی دادن در مورد
he won a high praise
U
مورد ستایش بسیارواقع شد
hereon
U
در این مورد در اینجا
scrutinizing
U
مورد مداقه قراردادن
scrutinizes
U
مورد مداقه قراردادن
scrutinized
U
مورد مداقه قراردادن
scrutinize
U
مورد مداقه قراردادن
expected price
U
قیمت مورد انتظار
expected frequency
U
فراوانی مورد انتظار
competitive goods
U
کالاهای مورد رقابت
contested area
U
منطقه مورد نزاع
impugns
U
مورد اعتراض قراردادن
impugning
U
مورد اعتراض قراردادن
impugned
U
مورد اعتراض قراردادن
impugn
U
مورد اعتراض قراردادن
desired effects
U
اثرات مورد نظر
expectation value
U
مقدار مورد توقع
scrutinising
U
مورد مداقه قراردادن
the matter in hand
U
موضوع مورد بحث
to put to use
U
مورد استفاده قراردادن
sales expectations
U
فروش مورد انتظار
statement on the debate
U
بیانیه در مورد بحث
reserve requirements
U
ذخائر مورد نیاز
to take into consideration
U
مورد رسیدگی قراردادن
referential
U
مورد مراجعه ارجاعی
receptee
U
افراد مورد پذیرش
unregarded
U
مورد توجه قرارنگرفته
to make observations
[about]
[on]
U
تامل کردن
[در مورد]
[به]
trusty
U
موتمن مورد اطمینان
esteemed
U
فرد مورد احترام
pledge
U
مال مورد وثیقه
foolhardy
U
دارای تهور بی مورد
shebang
U
امر مورد علاقه
share
U
باس مورد استفاده
test town
U
شهر مورد ازمایش
target profit
U
سود مورد نظر
criticize
U
مورد انتقاد قراردادن
target price
U
قیمت مورد نظر
target audience
U
افراد مورد نظر
to admit of d
U
مورد بحث بودن
substrate
U
جزء مورد عمل
to be in d
U
مورد ریشخندو استهزابودن
shares
U
باس مورد استفاده
flavoursome
U
مورد پسند
[غذا]
shared
U
باس مورد استفاده
special case
U
مورد خاص یااستثنایی
pledged
U
مال مورد وثیقه
criticizes
U
مورد انتقاد قراردادن
admires
U
مورد شگفت قراردادن
admired
U
مورد شگفت قراردادن
admire
U
مورد شگفت قراردادن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place.
U
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
To take into consideration. To consider.
U
مورد توجه قراردادن
neurasthenia
U
سر درد و حساسیت بی مورد
matter in hand
U
موضوع مورد بحث
man power
U
تعداداشخاص مورد استفاده
criticized
U
مورد انتقاد قراردادن
lime requirement
U
اهک مورد نیاز
criticising
U
مورد انتقاد قراردادن
criticises
U
مورد انتقاد قراردادن
criticised
U
مورد انتقاد قراردادن
make for
U
مورد حمله قراردادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com