English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
biannual U سالی دوبار دوسال یکبار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biyearly U دوسال یکبار
bidental U دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
biyearly U سالی دوبار
She comes here once in a blue moon . U سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
leet U دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
semimonthly U دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
the last two years U دوسال اخیر یا گذشته
per annum U هر سالی سالیانه
famines U تنگ سالی
famine U تنگ سالی
drouth U خشک سالی
droughts U خشک سالی تنگی
semiannual U شش ماهه نصف سالی
novennial U نه سالی به نه سال رخ دهنده
remontant U سالی دوبارگل دهنده
drought U خشک سالی تنگی
the year in question U سالی که مورد بحث است
All the year round. Yes in year out . U سالی دوازده ماه ( هر سال )
etesian U سالی یک مرتبه واقع شونده
double U دوبار
twice U دوبار
tows U دوبار
tow U دوبار
doubled U دوبار
doubled up U دوبار
biweekly U هفتهای دوبار
semi weekly U هفتهای دوبار
semimonthly U ماهی دوبار
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
I've been doing it for nine years. U من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
relives U دوبار زندگی کردن
reecho U دوبار منعکس شدن
double bogey U دوبار کسب امتیاز
reliving U دوبار زندگی کردن
We've already been burglarized twice. U [خانه ] ما را دوبار دزد زد.
relived U دوبار زندگی کردن
relive U دوبار زندگی کردن
vellicate U دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
double U دوبار چرخش کامل ژیمناست
Once bitten,twice shy. <proverb> U یک بار گزش ,دوبار ترس .
doubled U دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up U دوبار چرخش کامل ژیمناست
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
walker cup U مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
pull bread U مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
once in a whiled U یکبار
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
sexennial U شش سال یکبار
Every now and then . Occassionally . U هر چند یکبار
septan U هفت وز یکبار
TAN [Transaction authentication number] U رمز یکبار مصرف
that once U همین یکبار
write once read many U یکبار نویس
triweekly U هر سه هفته یکبار
just for once U یکبار استثناء
trimonthly U هر سه ماه یکبار
triennial U هر سه سال یکبار
this once U همین یکبار
throwaway U یکبار مصرف
sextan U 6 روز یکبار
semiannual U شش ماه یکبار
biweekly U دوهفته یکبار
once U یکبار دیگر
monthly U ماهی یکبار
horary U هرساعت یکبار
from time to time U هرچندوقت یکبار
for once U یکبار استثناء
every now and then U هرچندوقت یکبار
ever and anon U هرچندوقت یکبار
weeklies U هفتهای یکبار
weekly U هفتهای یکبار
once U فقط یکبار
fortnights U هر دوهفته یکبار
fortnight U هر دوهفته یکبار
quatrerly U سه ماه یکبار
triennal U سه سال یکبار رخ دهنده
septennial U هفت سال یکبار
Wednesday U هر چهار شنبه یکبار
sepennial U هفت سال یکبار
again باز [یکبار دیگر]
How often ? U چند وقت یکبار ؟
septennially U هفت سال یکبار
Wednesdays U هر چهار شنبه یکبار
quinquennial U هر پنج سال یکبار
quartan U چهار روز یکبار
tertian U هرسه روز یکبار
octennially U هشت سال یکبار
quadrennial U چهار سال یکبار
trimensual U سه ماه یکبار رخ دهنده
off and on U گاهی هرچند وقت یکبار
expendable packing U بسته بندی یکبار مصرف
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
old wool U پشم یکبار مصرف شده
sabbatical year U مرخصی هر هفت سال یکبار
Fortune Knocks at least once at everymans gate. <proverb> U خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
worm U چند بار بخوان یکبار بنویس
wormed U چند بار بخوان یکبار بنویس
worms U چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful U نخی که یکبار درته سوزن میکنند
coulomb's law U نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
double U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
casual labour U کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
open cycle reactor system U سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
trey U پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
bimestrial U هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
typeover U توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
DVD U درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن یکبار داده روی دیسک DVD میدهد
you hopped off safely once, little locust; you hopped off safely twice,little locust;The third time you are caught in a mans hand. <proverb> U یکبار جستى ملخک, دو بار جستى ملخک, آخر بدستى ملخک.
how often U چندوقت به چندوقت چندوقت یکبار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com