English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to agree on something U سازش کردن با چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
compounds U سازش کردن
compounded U سازش کردن
agrees U سازش کردن
compromis U سازش کردن
agreeing U سازش کردن
agree U سازش کردن
come to terms U سازش کردن
to a oneself to U سازش کردن
assimilated U سازش کردن
comport U سازش کردن
comporting U سازش کردن
comports U سازش کردن
meets U سازش کردن
meet U سازش کردن
assimilate U سازش کردن
assimilates U سازش کردن
assimilating U سازش کردن
comported U سازش کردن
compound U سازش کردن
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
brooking U تحمل کردن سازش کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
meet half way U مصالحه کردن سازش کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
peaceful settlement U سازش
compatibility U سازش
mise U سازش
compromis U سازش
agreements U سازش
agreement U سازش
keeping U سازش
acclimatization U سازش
compromises U سازش
compromise U سازش
complot U سازش
amicable settlement U سازش
compromising U سازش
adaptations U سازش
adaptation U سازش
coldigor U سازش با سرما
union U اتحاد سازش
unity U سازش سازگاری
unions U اتحاد سازش
conformation U سازش توافق
adaption U توافق سازش
compatibility U سازش پذیری
acclimatization U سازش با محیط
collusion U سازش هم نیرنگ
adaptation U توافق سازش
adaptations U توافق سازش
adaptability U سازش پذیری
adaptableness U سازش مناسبت
adaptability U قابلیت توافق و سازش
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
accommodation U سازش با مقتضیات محیط
accommodations U سازش با مقتضیات محیط
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
deduct U کم کردن چیزی از کل
to reason out something U چیزی را حل کردن
make something do U با چیزی تا کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
defrost U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
to bring something U فراهم کردن چیزی
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
to point to something U به چیزی اشاره کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
hurtling U با چیزی تصادف کردن
simplifies U ساده تر کردن چیزی
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
hurtles U با چیزی تصادف کردن
hurtled U با چیزی تصادف کردن
hurtle U با چیزی تصادف کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
To give up (overlook)something. U از چیزی صرفنظر کردن
mean U مشخص کردن چیزی
unmask U چیزی رااشکار کردن
unmasked U چیزی رااشکار کردن
unmasking U چیزی رااشکار کردن
unmasks U چیزی رااشکار کردن
to obtain something U کسب کردن چیزی
to obtain something U فراهم کردن چیزی
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com