English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation U ساده گردانی مختصر سازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simplification U تسهیل مختصر سازی
simplifications U تسهیل مختصر سازی
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
simplification U ساده سازی
simplifcation U ساده سازی
simplifying U ساده سازی
simplifications U ساده سازی
liquidation U ساده سازی
reductions U ساده سازی
reduction U ساده سازی
simplifies U ساده سازی
simplify U ساده سازی
electronic U کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
sheraton U سبک مبل سازی ساده وسبک
strain hardenability U قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening U سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
simple design U طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
precise U مختصر کردن مختصر
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
mirror carpet U طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
rectification U یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
structures U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
rambles U سر گردانی
rambled U سر گردانی
ramble U سر گردانی
regimental U گردانی
magnetization U مغناطیس گردانی
transliteration U نویسه گردانی
repeals U باز گردانی
repeal U باز گردانی
runaround U دور سر گردانی
file handling U پرونده گردانی
hardening U سخت گردانی
thinning U رقیق گردانی
rectification U راست گردانی
revolvable U دور گردانی
exception handling U استثنا گردانی
data handling U داده گردانی
rim drive U لبه گردانی
hot tempering U سخت گردانی درجهای
magnetizing current U جریان مغناطیس گردانی
magnetizing field U میدان مغناطیس گردانی
strain hadening U سخت گردانی کرنشی
aging U سخت گردانی زمانی
double hardening U سخت گردانی مضاعف
strain hadening U سخت گردانی سرد
induction harening U سخت گردانی القائی
nitrogen hardening U سخت گردانی ازتی
cementation U سیمانکاری سخت گردانی
hardening room U اطاق سخت گردانی
selective hardening U سخت گردانی انتخابی
softening point U نقطه نرم گردانی
magnetization characteristic U منحنی مغناطیس گردانی
toughen by sparks U سخت گردانی با جرقه
induced magnetization U مغناطیس گردانی القائی
temper hardening U سخت گردانی بازپخت
broken hardening U سخت گردانی شکسته
electrolytic deposition U متالیزه گردانی گالوانیکی
case harden U سخت گردانی سطحی
age hardening U سخت گردانی زمانی
hard surfacing U سخت گردانی سطحی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
ausformig U سخت گردانی اوستینیتی
austemper U سخت گردانی حرارتی
case hardening U سخت گردانی سطحی
austemper U سخت گردانی باینیت
hardening distortion U شکستگی سخت گردانی
curing vessel U فرف سخت گردانی
partial jurisdiction U حق خود گردانی محدود
radiation hardening U سخت گردانی تابشی
quenching and tempering U ترساندن و سخت گردانی
quench age hardening U سخت گردانی و ترساندن
cure rate U سرعت سخت گردانی
curing oven U کوره سخت گردانی
precipitation hardening U سخت گردانی رسوبی
hardening furnace U کوره سخت گردانی
hardening constituent U جزء سخت گردانی
work hardening U سخت گردانی سرد
softening furnace U کوره نرم گردانی
hardening crake U ترک سخت گردانی
magnetic biasing U مغناطیس گردانی مقدماتی
quenched and tempered condition U حالت ترساندن و سخت گردانی
carburizer U ماده ویژه سخت گردانی
age hardening susceptibility U تقبل سخت گردانی زمانی
salt bath hardening U سخت گردانی حمام نمک
oil hardening steel U فولاد سخت گردانی روغنی
self hardening steel U فولاد خود سخت گردانی
battalion landing team U تیم پیاده شونده گردانی
gas case hardening U سخت گردانی پوسته گازی
hardening strain U تغییر طول سخت گردانی
strain age hardening U سخت گردانی کرنشی زمانی
reinstatement of revolving credit U اعتبار گردانی را تجدید کردن
hard facing alloy U الیاژ سخت گردانی سطحی
depth of hardening zone U عمق ناحیه سخت گردانی
cold upsetting die U حدیده چاق گردانی سرد
mold drying oven U کوره خشک گردانی قالبی
salt bath case hardening U سخت گردانی سطحی حمام نمک
gas fired hardening tempering furnace U کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
high frequency induction hardening U سخت گردانی القایی فرکانس بالا
air hardening U سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
quenching and tempering furnace U کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
flame hardening U سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
calculating U دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
compend U مختصر
briefed U مختصر
incomprehensive U مختصر
sum U مختصر
briefer U مختصر
sums U مختصر
brief U مختصر
gnomical U مختصر
febricula U تب مختصر
grammalogue U مختصر
briefest U مختصر
short U مختصر
summary U مختصر
succinct <adj.> U مختصر
short <adj.> U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
curt <adj.> U مختصر
concise <adj.> U مختصر
viz U مختصر
terse U مختصر
tersest U مختصر
epitome U مختصر
summaries U مختصر
shorter U مختصر
shortest U مختصر
abbreviated U مختصر
laconically U مختصر گو
laconic U مختصر گو
short term U مختصر
terser U مختصر
abstracted U مختصر
little U مختصر
succinct U مختصر
abridged U مختصر
partial U مختصر
tis U مختصر ti is
synoptic U مختصر
concise U مختصر
dispersion hardening U سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
ordnance plant U کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger U الت کنگره سازی یادندانه سازی
lacanic U مختصر و مفید
curtails U مختصر نمودن
briefer U کوتاه مختصر
shortener U مختصر کننده
curtailing U مختصر نمودن
inking U اطلاع مختصر
snacks U خوراک مختصر
snack U خوراک مختصر
tendencies U علاقه مختصر
tendency U علاقه مختصر
squabbling U نزا مختصر
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
squabbles U نزا مختصر
tiffin U ناهار مختصر
squabbled U نزا مختصر
squabble U نزا مختصر
scumble U مالش مختصر
curtailed U مختصر نمودن
curtail U مختصر نمودن
let us be brief U مختصر کنیم
tot U یادداشت مختصر
potluck U غذای مختصر
pithy U مختصر ومفید
simplifier U مختصر کننده
paraph U امضای مختصر
handlist U فهرست مختصر
petit mal U صرع مختصر
grind out U پیشروی مختصر
tots U یادداشت مختصر
velitation U جنگ مختصر
briefest U کوتاه مختصر
flash U روشنایی مختصر
flashes U روشنایی مختصر
briefed U کوتاه مختصر
flashed U روشنایی مختصر
brief U کوتاه مختصر
my initials are s.h U امضای مختصر من
nodding acquaintance آشنایی مختصر
concisely U بطور مختصر
apercu U خلاصه مختصر
cheep U اشاره مختصر
abridge U مختصر کردن
briefly speaking U مختصر کنیم
click U صدای مختصر
summaries U خلاصه مختصر
summary U خلاصه مختصر
compendium U مختصر کوتاهی
telegraphic U تلگرافی مختصر
contracted U مختصر محدود
shorthand U مختصر نویسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com