Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
perfect
U
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
U
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting
U
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects
U
ساختن چیزی که کاملا درست است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
due
U
درست کاملا"
perfecting
U
کاملا درست و بدون غلط
perfected
U
کاملا درست و بدون غلط
perfects
U
کاملا درست و بدون غلط
perfect
U
کاملا درست و بدون غلط
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
to hammer out
U
ساختن بکوشش درست کردن
far cry
<idiom>
U
چیزی کاملا متفاوت
to read through something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
U
چیزی را کاملا خواندن
appressed
U
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
swear by
<idiom>
U
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
wear out
<idiom>
U
پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
You can say that again.
U
من کاملا با چیزی که گفتی موافقم.
[اصطلاح]
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
bring home the importance of something to someone
<idiom>
U
شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
to make something
U
چیزی را درست کردن
matter of fact
<idiom>
U
چیزی واقعا درست باشه
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
manipulation
U
ساختن چیزی با دست
to ensure something
U
مطمئن ساختن
[چیزی]
change
U
متفاوت ساختن چیزی
to jury-rig something
U
چیزی را بالبداهه ساختن
changing
U
متفاوت ساختن چیزی
changes
U
متفاوت ساختن چیزی
changed
U
متفاوت ساختن چیزی
authenticate
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
to cause the downfall of somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
to bring down somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
dream up
U
بطور واهی چیزی را ساختن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
cry down
U
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
wizards
U
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wizard
U
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
monitors
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
dispersion
U
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
to perfection
U
کاملا
thoroughly
U
کاملا"
purely
U
کاملا"
to a t
U
کاملا
stone deaf
U
کاملا کر
absolutely dry
کاملا
root and branch
U
کاملا
all around
U
کاملا
totally
U
کاملا
entirely
U
کاملا
partitura
U
کاملا
partitur
U
کاملا
utterly
U
کاملا
completely
<adv.>
U
کاملا
to a turn
U
کاملا
scot ant lot
U
کاملا
whole hog
U
کاملا
fully
U
کاملا
wholly
U
کاملا
by all means
<adv.>
U
کاملا
in its entirety
U
کاملا
teetotally
U
کاملا
exactly
U
کاملا
hand and foot
U
کاملا
smack
U
کاملا
smacked
U
کاملا
intoto
U
کاملا
jam-packed
U
کاملا پر
absolutely
<adv.>
U
کاملا
in full
U
کاملا
richly
U
کاملا"
to its full extent
<adv.>
U
کاملا
comprehensive
<adv.>
U
کاملا
spanking
U
کاملا
egregiously
U
کاملا
replete
U
کاملا پر
thru
U
کاملا
smacks
U
کاملا
spankings
U
کاملا
soundest
U
کاملا
sounds
U
کاملا
sopping
U
کاملا
to the quick
U
کاملا
to the full
U
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
U
کاملا
well
<adv.>
U
کاملا
perfectly
U
کاملا"
absolutely
U
کاملا"
brand new
U
کاملا نو
sounded
U
کاملا
definitely
<adv.>
U
کاملا
sound
U
کاملا
quite
U
کاملا
altogether
U
کاملا
open and shut
U
کاملا
open-and-shut
U
کاملا
de-
U
کاملا
equality
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
U
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
outright
U
کاملا بیدرنگ
stone broke
U
کاملا ورشکست
stone blind
U
کاملا کور
heavily armed
U
کاملا مسلح
full duplex
U
کاملا دو رشتهای
full duplex
U
کاملا" دو رشتهای
identical
U
کاملا" برابر
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
head over heels
<idiom>
U
کاملا ،عمیقا
fully automatic
U
کاملا" خودکار
full blown
U
کاملا افراشته
span new
U
کاملا تازه
full-suspension
<adj.>
U
کاملا معلق
absolute dry
U
کاملا" خشک
armed to the teeth
U
کاملا` مسلح
air dry
U
کاملا خشک
point device
U
کاملا راست
perfectly elastic
U
کاملا با کشش
quite seriously
<adv.>
U
کاملا جدی
in all seriousness
<adv.>
U
کاملا جدی
for all the world like
U
کاملا` شبیه
fitting allowance
U
کاملا" اندازه
evolute
U
کاملا روییده
to a T
<idiom>
U
کاملا،دقیقا
close-ups
U
کاملا افراشته
close-up
U
کاملا افراشته
close up
U
کاملا افراشته
kaput
U
کاملا شک ست خورده
down to the ground
U
ازهرحیث کاملا
dead even
U
کاملا مساوی
inextenso
U
کاملا بلند
broad a wake
U
کاملا بیدار
outrightly
U
کاملا بیدرنگ
come full circle
<idiom>
U
کاملا برعکس
fit like a glove
<idiom>
U
کاملا مناسب
wide-awake
U
کاملا بیدار
bang on
U
کاملا درستوصحیح
zonked
U
کاملا خسته
dead center
<idiom>
U
کاملا وسط
chock-a-block
U
کاملا کشیده
chock-a-block
U
کاملا افراشته
four-square
U
کاملا مربع
dead as a doornail
<idiom>
U
کاملا مرده
wide awake
U
کاملا بیدار
That's quite enough.
U
اون کاملا کافیه.
uttered
U
باعلی درجه کاملا
utter
U
باعلی درجه کاملا
utters
U
باعلی درجه کاملا
to wreck
U
کاملا خراب کردن
engrossed
U
کاملا اشغال شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com