Perdic | زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (18 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	long for U	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
	to have something in reserve U	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
	put the screws to someone <idiom> U	مجبور کردن شخص دراطاعت ازشما
	handy dandy U	بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
	bear U	داشتن
	bear U	در بر داشتن
	relieving U	داشتن
	bears U	داشتن
	bears U	در بر داشتن
	relieve U	داشتن
	owned U	داشتن
	own U	داشتن
	monogyny U	داشتن یک زن
	to go hot U	تب داشتن
	to possess U	داشتن
	doubts U	شک داشتن
	relieves U	داشتن
	to have possession of U	داشتن
	having U	داشتن
	have U	داشتن
	doubting U	شک داشتن
	doubted U	شک داشتن
	intercommon U	داشتن
	wanted U	کم داشتن
	want U	کم داشتن
	lackvt U	کم داشتن
	possessing U	داشتن
	possesses U	داشتن
	possess U	داشتن
	doubt U	شک داشتن
	to hold U	داشتن
	to have U	داشتن
	to hold a meeting U	داشتن
	owning U	داشتن
	to be in a f. U	تب داشتن
	to have f. U	تب داشتن
	to be feverish U	تب داشتن
	lack U	کم داشتن
	redolence U	بو داشتن
	lacked U	کم داشتن
	lacks U	کم داشتن
	owns U	داشتن
	to be afraid U	بیم داشتن
	limp U	سکته داشتن
	to have in view U	در نظر داشتن
	to be in a state of a U	بیم داشتن
	to be in rapport U	تماس داشتن
	to be in arrear U	پس افت داشتن
	to be in demand U	طالب داشتن
	to have in stock U	موجود داشتن
	to have in remembrance U	بخاطر داشتن
	to have in remembrance U	یاد داشتن
	contradict U	تناقض داشتن با
	limped U	سکته داشتن
	to be in contact U	تماس داشتن
	to be in debt U	بدهی داشتن
	limping U	سکته داشتن
	implying U	دلالت داشتن
	shimmy U	تاب داشتن
	tolerated U	طاقت داشتن
	shimmey U	لرزش داشتن
	shimmey U	تاب داشتن
	tolerate U	طاقت داشتن
	shilly shally U	دودلی داشتن
	to have the pull of U	برتری داشتن بر
	vibrating U	ارتعاش داشتن
	shimmy U	لرزش داشتن
	play-acting U	نقش داشتن
	to have patience U	شکیبایی داشتن
	imply U	دلالت داشتن
	implies U	دلالت داشتن
	tolerating U	طاقت داشتن
	tolerates U	طاقت داشتن
	limps U	سکته داشتن
	hankered U	اشتیاق داشتن
	play-acts U	نقش داشتن
	vibrates U	ارتعاش داشتن
	to bear a grudge U	لج یاکینه داشتن
	crave U	اشتیاق داشتن
	hears U	خبر داشتن
	hear U	خبر داشتن
	abominating U	تنفر داشتن
	vary U	فرق داشتن
	abominates U	تنفر داشتن
	adjudge	مقرر داشتن
	abominated U	تنفر داشتن
	see after U	توجه داشتن به
	to have a bee in ones bonnet U	کک درتنبان داشتن
	to hang up U	نگاه داشتن
	To be hesitating. To vacI'llate between. U	تردید داشتن
	to put to a pause U	نگاه داشتن
	bode U	شگون داشتن
	varies U	فرق داشتن
	to fondle to the heart U	گرامی داشتن
	to get the wind up U	بیم داشتن
	to give support to U	نگاه داشتن
	to drive at U	قصد داشتن از
	abominate U	تنفر داشتن
	to carry authority U	نفوذیاقدرت داشتن
	contest U	اعتراض داشتن بر
	to drive at U	توجه داشتن به
	contests U	اعتراض داشتن بر
	to bring good luck U	شگون داشتن
	nettles U	رنجه داشتن
	contradicted U	تناقض داشتن با
	to bear enmity U	دشمنی داشتن
	to bear any one a grudge U	به کسی لج داشتن
	nettle U	رنجه داشتن
	contradicts U	تناقض داشتن با
	to have an steem for U	محترم داشتن
	contested U	اعتراض داشتن بر
	contesting U	اعتراض داشتن بر
	to rold in steem U	محترم داشتن
	craved U	اشتیاق داشتن
	craves U	اشتیاق داشتن
	cravings U	اشتیاق داشتن
	vibrated U	ارتعاش داشتن
	differ U	فرق داشتن
	to keep shop U	دکان داشتن
	rolls U	تلاطم داشتن
	to keep up prices U	نرخهارابالانگاه داشتن
	to keep watch U	پاس داشتن
	to know by heart U	ازحفظ داشتن
	to know for certain U	یقین داشتن
	retains U	نگاه داشتن
	to know what's what U	خبرازجهان داشتن
	occupies U	مشغول داشتن
	occupy U	مشغول داشتن
	occupying U	مشغول داشتن
	disguising U	نهان داشتن
	disguises U	نهان داشتن
	disguised U	نهان داشتن
	disguise U	نهان داشتن
	to in sight into something U	بصیرت داشتن
	to keep a carriage U	درشکه داشتن
	to keep a fast U	روزه داشتن
	to keep any one waiting U	نگاه داشتن
	stick up U	برجستگی داشتن
	to keep in U	نگاه داشتن
	retaining U	نگاه داشتن
	to lay by the heels U	باز داشتن
	to send away U	اعزام داشتن
	keeps U	نگاه داشتن
	keep U	نگاه داشتن
	to look forward to U	انتظار داشتن
	to observe a fast U	روزه داشتن
	to owe one a grudge U	با کسی لج داشتن
	refrain U	نگاه داشتن
	to run on U	ادامه داشتن
	refrains U	نگاه داشتن
	refraining U	نگاه داشتن
	expect U	چشم داشتن
	to lock out U	نگاه داشتن
	stick-ups U	برجستگی داشتن
	retained U	نگاه داشتن
	to lay fast U	نگاه داشتن
	retain U	نگاه داشتن
	expects U	چشم داشتن
	to lie heavy on one's heart U	رنجه داشتن
	expecting U	چشم داشتن
	stick-up U	برجستگی داشتن
	to lie heavy on one's heart U	معذب داشتن
	expected U	چشم داشتن
	refrained U	نگاه داشتن
	to show f. U	سرجنگ داشتن
	vibrate U	ارتعاش داشتن
	play-acted U	نقش داشتن