English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2225 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overmoke U زیاد دود داشتن
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
abound زیاد بودن
superabound U زیاد فراوان بودن
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
to be in great request U مورد احتیاج زیاد بودن
overtask U زیاد سنگین بودن برای
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
required U نیاز داشتن لازم بودن
love U عشق داشتن عاشق بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
require U نیاز داشتن لازم بودن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
may U توانایی داشتن قادر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
relative humidity U رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
routh U وفور
lavished U وفور
lavish U وفور
plenitude U وفور
plenteousness U وفور
lavishes U وفور
lavishing U وفور
abondance U وفور
superabundance U وفور
abundance U وفور
luxuriance U وفور
super abundance U وفور
profusion U وفور
wealth U وفور
exuberance U وفور
luxuriously U با وفور
affluence U وفور
copiousness U وفور
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
gluts U فراوانی وفور
terrestrial occurrence U وفور طبیعی
glut U فراوانی وفور
glut U وفور کالا
lashongs U وفور کفایت
opulence U وفور سرشار
bounty U وفور بخشایندگی
super abundance U وفور نعمت
plentitude U سرشاری وفور
affluence U وفور نعمت
gluts U وفور کالا
superabundant U دارای وفور
pluralism U وفور چندگانگی
torna do U طغیان وفور
plurality U وفور چندگانگی
pluralities U وفور چندگانگی
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
abundantly U به فراوانی بحد وفور
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
frequencies U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
frequency U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
horn of plenty U شاخ نشان وفور نعمت
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
vintage year U سال وفور محصول انگور
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cornucopia U شاخ amalthaea یا شاخ وفور نعمت
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
Recent search history Forum search
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1nonconversation
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com