Perdic | زندگی را سراسر سختی است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	lift is full of troubles U	زندگی را سراسر سختی است

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	life of privation U	زندگی در سختی
	temper U	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
	tempered U	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
	tempers U	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
	it is impossible to live there U	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
	from top to toe U	سراسر
	entirely U	سراسر
	throughout U	سراسر
	everywhere U	در سراسر
	through out U	سراسر
	all along U	سراسر
	thoroughly U	سراسر
	overwhelmed U	سراسر پوشاندن
	quite U	سراسر واقعا
	overwhelms U	سراسر پوشاندن
	whole U	همه سراسر
	overwhelm U	سراسر پوشاندن
	the whole world U	سراسر جهان
	all the world over U	در سراسر جهان
	all over winter U	سراسر زمستان
	to the quick U	بی نهایت سراسر
	all over the world U	در سراسر جهان
	oecumenical U	جامع مشهوردر سراسر جهان
	all nature looked green U	طبیعت سراسر سبز بود
	it is all a pretence U	سراسر تظاهریا اشتباه کاری است
	Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
	When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. U	در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U	این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
	overhauling U	سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
	overhaul U	سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
	overhauls U	سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
	overhauled U	سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
	difficulties U	سختی
	difficulty U	سختی
	inflexibility U	سختی
	hardship U	سختی
	inexorability U	سختی
	impenetrableness U	سختی
	implacability U	سختی
	induration U	سختی
	inexpiableness U	سختی
	intension U	سختی
	intolerableness U	سختی
	intractability U	سختی
	inclemency U	سختی
	long suffering U	سختی کش
	intenseness U	سختی
	hardships U	سختی
	hard lines U	سختی
	toughness U	سختی
	grievousness U	سختی
	tenacity U	سختی
	flintiness U	سختی
	buckram U	سختی
	astingency U	سختی
	arduousness U	سختی
	stiffness U	سختی
	aggravation U	سختی
	adamancy U	سختی
	duress U	سختی
	hardily U	به سختی
	hardiness U	سختی
	rigidity U	سختی
	hardness of water U	سختی اب
	heavily U	به سختی
	seriously U	به سختی
	hardness U	سختی
	adamancy U	سر سختی
	privations U	سختی
	rigour U	سختی
	privation U	سختی
	strictness U	سختی
	violence U	سختی
	severity U	سختی
	sternness U	سختی
	steeliness U	سختی
	roughing U	سختی
	intensity U	سختی
	austerity U	سختی
	rigorousness U	سختی
	rigorism U	سختی
	soreness U	سختی
	rigours U	سختی
	odburacy U	سختی
	rigor U	سختی
	oppressiveness U	سختی
	rigors U	سختی
	terribleness U	سختی
	hardly any U	به سختی هیچ [هر]
	duration U	سختی بقاء
	solidity U	استواری سختی
	gameness U	جان سختی
	hardenability U	قابلیت سختی
	softener U	کاهنده سختی اب
	granite U	سختی استحکام
	thermosetting U	سختی پذیر
	sclerometer U	سختی سنج
	depth of case U	عمق سختی
	depth of hardening zone U	عمق سختی
	asperity U	سختی ترشی
	acataposis U	سختی بلع
	eburnation U	عاجی سختی
	graveness U	عبوسی سختی
	I hardly ate U	من تو را سختی خوردم
	durometer U	سختی سنج
	softens U	سختی را گرفتن
	imperviousness U	سختی بی اعتنائی
	softened U	سختی را گرفتن
	tenacity coefficient U	ضریب سختی
	permanent hardness of water U	سختی دایم اب
	permanent hardness U	سختی دائمی
	water hardness U	درجه سختی آب
	to suffer hardship U	سختی کشیدن
	irreconcilability U	سختی در عقیده
	irreconcilableness U	سختی در عقیده
	temporary hardness U	سختی موقت
	narrow circumstances U	تنگی سختی
	soften U	سختی را گرفتن
	rebound hardness U	سختی جهشی
	resistance U	سختی مخالفت
	stubbornness U	سر سختی لجاجت
	refractorily U	باسر سختی
	hardness test U	ازمایش سختی
	stubbornly U	از روی سر سختی
	painfulness U	زحمت سختی
	strain hardness U	سختی درجه
	strain hardness U	سختی کشی
	impact hardness U	سختی برخورد
	addle U	سختی گرفتاری
	stress U	سختی پریشان کردن
	hardly a child anymore U	دیگر به سختی بچه ای
	brinell hardness number U	ضریب سختی برینل
	stresses U	سختی پریشان کردن
	to start with difficulty U	به سختی روشن شدن
	thermoset U	پلاستیک سختی ناپذیر
	the violence of a wind U	سختی یاتندی باد
	vickers hardness test U	ازمایش سختی ویکرز
	It was raining hard. U	باران سختی می با رید
	scratch hardness U	درجه سختی خراش
	scleroscope hardness U	دستگاه سختی سنج
	rockwell hardness test U	ازمایش سختی راک ول
	stressing U	سختی پریشان کردن
	thrust hardness U	درجه سختی فشاری
	to escape with life and limb U	سختی رهایی جستن
	red hardness U	سختی گرم سرخ
	heavy fighting is in progress U	جنگ سختی جریان
	hardness testing machine U	دستگاه ازمایش سختی
	scratch hardness tester U	ازمایشگر سختی خراش
	come down hard on <idiom> U	به سختی تنبه کردن
	rebound hardness test U	ازمایش سختی جهشی
	thermoplastics U	پلاستیک سختی ناپذیر
	eke out <idiom> U	به سختی بدست آوردن
	go for broke <idiom> U	به سختی تلاش کردن
	nip and tuck <idiom> U	به سختی تمام کردن
	drop hardness test U	ازمایش سختی سقوطی
	quenching U	ترساندن درجه سختی
	to rub through or along U	با سختی بسر بردن
	joming test U	ازمایش تعیین سختی فلزات
	to pile up or on the agony U	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
	pull through U	در سختی بکسی کمک کردن
	Difficult times lie ahead. U	دوران سختی درپیش است
	thermoplast U	پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
	hardness tester U	ازمایش کننده یا تستر سختی
	English is not a hard language . U	انگلیسی زبان سختی نیست
	serverance allowance U	حق پوشاک برای سختی هوا
	dark horse <idiom> U	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
	footed U	سر تیر ماده سختی راقراردادن
	let (someone) have it <idiom> U	شخصی را به سختی صدمه زدن
	pressed for time <idiom> U	با اشکال وبه سختی وقت
	charley horse U	سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
	to get off lightly U	بدون سختی رها یافتن
	violence U	شدت و تندی و سختی خشونت
	to get off easy U	بدون سختی رها یافتن
	to get off cheaply U	بدون سختی رها یافتن
	to plow [one's way] through something [American English] U	با سختی در کاری جلو رفتن
	water softener U	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
	brinell hardness test U	طریقه اندازه گیری سختی برینل
	dutch uncle U	کسی که به سختی دیگری راملامت کند
	vicker's diamond hardness tester U	دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
	He is hard nut to crack . U	آدم سختی (سخت گیری )است
	to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U	کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
	irresistibleness U	غیر قابل مقاومت بودن سختی
	implacably U	از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
	impenitence U	سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
	give (someone) a hard time <idiom> U	لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
	dimension stock U	چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
	carbonet hardness U	درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
	high test U	امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
	to take the bull by the horns U	دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
	I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U	بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
	durometer U	اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
	accolades U	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
	accolade U	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
	to stand the racket U	ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
	lignum vi tae U	یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
	It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U	ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
	cold rolling U	عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
	parkinsonism U	اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
	final setting time U	مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند