Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
biopsy
U
زنده بینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vivisectional
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
pug nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
vivisect
U
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
septum
U
حفرههای بینی پره بینی
guided propagation
U
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
U
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses
U
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
live bearing
U
زنده زا
alacritous
U
زنده
life full
U
سر زنده
lighthearted
U
زنده دل
living
U
زنده
full of life
U
سر زنده
coiner
U
زنده
lively
U
زنده
liveliest
U
زنده
livelier
U
زنده
quickest
U
زنده
quicker
U
زنده
quick
U
زنده
vivid
U
زنده
dapper
U
زنده دل
vivific
U
زنده
dashing
U
زنده دل
plaster of Paris
U
گچ زنده
viviparous
U
زنده زا
alive
U
زنده
lived
U
زنده
lived
U
:زنده
live
U
زنده
live
U
:زنده
skylarker
U
زنده دل
freshest
U
زنده
lively
<adj.>
U
دل زنده
genial
<adj.>
U
دل زنده
cheerful
<adj.>
U
دل زنده
above ground
U
زنده
biotic
U
زنده
biogen
U
زنده زا
animate
U
زنده
cheerful
<adj.>
U
زنده دل
animates
U
زنده
fresh-
U
زنده
fresh
U
زنده
predicting interval
U
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
quicken
U
زنده شدن
quicken
U
زنده کردن
quickened
U
زنده شدن
pernoctation
U
شب زنده داری
playable
U
توپ زنده
survive
U
زنده ماندن
survived
U
زنده ماندن
survives
U
زنده ماندن
biomass
U
توده زنده
revives
U
زنده شدن
surviving
U
زنده ماندن
liven
U
زنده شدن
revived
U
زنده شدن
revive
U
زنده شدن
protoplast
U
واحدجرم زنده
quick clay
U
بتن زنده
resurrected
U
زنده کردن
resurrect
U
زنده کردن
resuscitating
U
زنده کردن
resuscitates
U
زنده کردن
resuscitated
U
زنده کردن
resuscitate
U
زنده کردن
vigilance
U
شب زنده داری
spiritous
U
فعال زنده
resurrecting
U
زنده کردن
resurrects
U
زنده کردن
reviviscence
U
زنده سازی
bioderm
U
لایه زنده
quick ening
U
زنده کننده
quick lime
U
اهک زنده
restoration to life
U
زنده سازی
restore to life
U
زنده کردن
resurge
U
زنده شدن
resuscitator
U
زنده کننده
resusctate
U
زنده کردن
spirituelle
U
بشاش سر زنده
quickens
U
زنده کردن
anabiosis
U
زنده سازی
verve
U
زنده دلی
live steam
U
بخار زنده
liveliness
U
زنده دلی
living environment
U
محیط زنده
living organisms
U
موجودات زنده
living polymer
U
بسپار زنده
good
U
توپ زنده
living soil
U
خاک زنده
irresuscitable
U
زنده نشدنی
viable
U
زنده ماندنی
to recover to life
U
زنده کردن
gamesome
U
زنده روح
ground ball
U
توپ زنده
live ball
U
توپ زنده
to call back to life
U
زنده کردن
he suffered at the stake
U
زنده سوخته شد
he suffered at the stake
U
او را زنده سوزاندند
to bring to life
U
زنده کردن
call back to life
U
زنده کردن
calcined lime
U
اهک زنده
wakes
U
شب زنده داری
macroconsumer
U
زنده خوار
biophage
U
زنده خوار
lucubration
U
شب زنده داری
inter vivos
U
در میان زنده ها
biogenic
U
زنده زایی
survivor
U
شخص زنده
quicklime
U
اهک زنده
in vivo
U
بافت زنده
night waking
U
شب زنده داری
wakefulness
U
شب زنده داری
waked
U
شب زنده داری
activities
U
زنده دلی
wake
U
شب زنده داری
long little
U
زنده باد
long live
U
زنده باد
activity
U
زنده دلی
vigils
U
شب زنده داری
vigil
U
شب زنده داری
quickens
U
زنده شدن
wakeful
U
شب زنده دار
vivas
U
زنده باد
wanener
U
شب زنده دار
viva
U
زنده باد
wight
U
موجود زنده
lived
U
زنده کردن
live
U
زنده کردن
live wire
U
سیم زنده
survived
<past-p.>
U
زنده ماندن
lived
U
زنده بودن
to see the sun
U
زنده بودن
viviparity
U
زنده زایی
vivify
U
زنده کردن
survivors
U
زنده ماندگان
vive int
U
زنده باد!
live
U
زنده بودن
to restorative to life
U
زنده کردن
live load
U
بار زنده
to restor to life
U
زنده کردن
protoplasm
U
جرم زنده
live wires
U
سیم زنده
quickened
U
زنده کردن
waked
U
شب زنده داری کردن
revitalising
U
باز زنده ساختن
photobiotic
U
زنده بواسطه نور
wake
U
شب زنده داری کردن
biomass pyramid
U
هرم توده زنده
overlive
U
بیشتر زنده بودن از
combat survival
U
زنده ماندن در رزم
lump lime
U
کلوخ اهک زنده
up with peacel
U
زنده باد صلح
to bury alive
U
زنده بگورکردن یاگذاشتن
viviparous
U
جانور زنده زا ولود
necrosis
U
مردن نسوج زنده
night owls
U
ادم شب زنده دار
being
U
موجود زنده شخصیت
to have a wanton imagination
U
تخیلی زنده داشتن
night owl
U
ادم شب زنده دار
outlive
U
بیشتر زنده بودن از
wakes
U
شب زنده داری کردن
revitalizing
U
باز زنده ساختن
organisms
U
ترکیب موجود زنده
outlives
U
بیشتر زنده بودن از
live on
U
بازهم زنده بودن
quick en
U
زنده کردن نیروبخشیدن به
live load reduction
U
کاستن از بار زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?
U
مگر زنده است ؟
outlived
U
بیشتر زنده بودن از
live down
U
باخاطرات زنده ماندن
outliving
U
بیشتر زنده بودن از
To keep late nights
[hours]
شب زنده داری کردن
To bury blive.
U
زنده بگور کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
haleness
U
سلامت زنده دلی
organism
U
ترکیب موجود زنده
vitality
U
انرژی و زنده دلی
revitalises
U
باز زنده ساختن
revitalised
U
باز زنده ساختن
revitalize
U
باز زنده ساختن
revitalized
U
باز زنده ساختن
revitalizes
U
باز زنده ساختن
biogenic
U
موجد موجود زنده
within living memory
U
تا انجا که مردمان زنده
galliard
U
ادم دل زنده و شاداب
revenant
U
ادم زنده شده
we are still above ground
U
هنوز زنده ایم
turgor
U
ورم سلولهای زنده گیاهی
hydrotaxis
U
واکنش موجود زنده نسبت به اب
roister
U
عیاشی و شب زنده داری کردن
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
zombies
U
انسان زنده شد ادم احمق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com