Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hibernation
U
زمستان خوابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
winterer
U
زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
agrypnia
U
بی خوابی
ahupnosia
U
بی خوابی
sleeplessness
U
بی خوابی
ahypnia
U
بی خوابی
hypnoidal
U
خوابی
hypnoid
U
خوابی
carnal knowledge
U
بغل خوابی
estivation
U
تابستان خوابی
supination
U
برپشت خوابی
i dreamt a d.
U
خوابی دیدم
to know carnally
U
بغل خوابی کردن با
lying in
U
در بستر خوابی دوره نفاس
four-poster
U
تخت خوابی که چهارتیریادیرک درچهارگوشه داردکهبانهاپرده میبندن
four-posters
U
تخت خوابی که چهارتیریادیرک درچهارگوشه داردکهبانهاپرده میبندن
there is no royal road to learning
<proverb>
U
تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
supination
U
قرار دادن کف دست رو به بالا تاق باز خوابی
winters
U
زمستان
winter
U
زمستان
winter kill
U
زمستان کش
nymphomanic
U
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
winter tide
U
فصل زمستان
brumal
U
مربوط به زمستان
wintertide
U
فصل زمستان
wintertime
U
هنگام زمستان
wintertime
U
فصل زمستان
nuclear winter
U
زمستان اتمی
wintery
U
مناسب زمستان
the f. winter
U
زمستان اینده
in the midst of winter
U
در قلب زمستان
in the midst of winter
U
در چله زمستان
wintry
U
مناسب زمستان
all over winter
U
سراسر زمستان
depth of winter
U
چله زمستان
the dead of winter
U
چله زمستان
midwinter
U
وسط زمستان
in the midst of winter
U
در وسط زمستان
dormouse
U
موش زمستان خواب
dormice
U
موش زمستان خواب
winterish
U
مناسب برای زمستان
winterer
U
بسر برنده زمستان
hibernating
U
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
winterbourne
U
رودی که در زمستان جاری میشود
hibernates
U
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernate
U
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernated
U
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
deciduous
U
گیاهی که در زمستان برگ میریزد
midwinter
U
چله زمستان انقلاب زمستانی
winter kill
U
در سرمای زمستان از بین رفتن
winterization
U
اماده کردن برای کار در زمستان
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
half evergreen
U
دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
The squirrels are storing up nuts for the winter.
U
سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
They must hunger in frost, that will not work in heat.
<proverb>
U
آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com