English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
idle time U زمان بی باری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
heian sandan U اجرای هم زمان دو تکنیک اوچی اوکه و گدان باری
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
infecundity U بی باری
freighter U باری
idling U بی باری
idle runing U بی باری
unloads U بی باری
unload U بی باری
sterility U بی باری
utility U باری
empty load U بی باری
infertility U بی باری
barye U باری
unloaded U بی باری
freighters U باری
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
idle current U جریان بی باری
idle period U پریود بی باری
no load voltage U ولتاژ بی باری
no load current U جریان بی باری
no load switching U سوئیچینگ بی باری
no load condition U حالت بی باری
no load speed U سرعت بی باری
idle frequency U فرکانس بی باری
neutral position U وضعیت بی باری
cargo boat U کشتی باری
lighterage U قایق باری
vans U واگن باری
van U واگن باری
lorries U ماشین باری
lorry U ماشین باری
raft U قایق باری
rafts U قایق باری
lighters U قایق باری
lighter U قایق باری
freight trains U قطار باری
freight train U قطار باری
dead weight tonnage U گنجایش باری
motortruck U کامیون باری
cargo ship U کشتی باری
idling cycle U سیکل بی باری
cargo liner U کشتی باری
freight cars U واگن باری
fright car U واگن باری
road transport vehicle U ماشین باری
railroad carriage U واگن باری
praam U باری یاتوپدار
scow U یدک کش باری
fourgon U واگون باری
freight car U واگن باری
autoloading U باری نیم خودکار
lighter U کشتی باری کوچک
truckload U به گنجایش یک ماشین باری
truckloads U به گنجایش یک ماشین باری
lighters U کشتی باری کوچک
sexual promiscuity U بی بند و باری جنسی
lorry U اتومبیل باری گاری
lorries U اتومبیل باری گاری
floating cargo U باری که دردریا است
van U واگن باری سرپوشیده
vans U واگن باری سرپوشیده
boxcar U یکنوع واگن باری
lift helicopter U هلی کوپتر باری
perfunctory U باری بهر جهت
ideal no load d.c. voltage U ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
overload principle U اصل اضافه باری
idle current connection U اتصال جریان بی باری
ideal no load voltage U ولتاژ بی باری ایده ال
cargo master U نوعی هواپیمای باری
promiscuity U بی بند و باری جنسی
no load loss U تلف یا تلفات بی باری
no load torque U گشتاور پیچشی بی باری
idling current connection U اتصال جریان بی باری
wannigan U سقف تراکتور یا ماشین باری
floating cargo U باری که باکشتی حمل میشود
nosing U باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
galliot U کرجی باری یا ماهی گیری
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
freighter U کرایه کننده کشتی باری
wanigan U سقف تراکتور یا ماشین باری
freighters U کرایه کننده کشتی باری
the supreme U خداوند متعال باری تعالی
carrack U کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
lighters U با قایق باری کالا حمل کردن
carack U کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
galiot U کرجی باری یاماهی گیری هلندی
lighter U با قایق باری کالا حمل کردن
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
globe master U نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
entrucking table U جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
plateform car U واگن باری بدون دیوار راه اهن
milner bary gambit U گامبی میلنر- باری در دفاع فرانسوی شطرنج
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
compartment marking U تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
limit load U بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
portable U کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. U این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
maid of honor U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
maids of honor U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
maid of honour U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
neutral position U وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
synchronous U هم زمان
termed U زمان
time of blowing U زمان دم
terming U زمان
whene'er U هر زمان
thitherto U تا ان زمان
contemporaneous U هم زمان
thence U از ان زمان
term U زمان
zeitgeist U زمان
yet U تا ان زمان
simultaneously U در یک زمان
synchrone U هم زمان
date U زمان
dates U زمان
away U از ان زمان
tempo U زمان
timed U زمان
cycle time U زمان
times U زمان
cotemporaneous U هم زمان
clocks U زمان ها
timepiece U زمان
time-piece U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
clock U زمان
periods U زمان
time U زمان
period U زمان
stroke U زمان
stroked U زمان
strokes U زمان
time consuming U زمان بر
stroking U زمان
tempos U زمان
time-consuming U زمان بر
coinstantaneous U هم زمان
handleing time U زمان بررسی
equilibrium time U زمان تعادل
holding time U زمان نگهداری
execution time U زمان اجرا
sidereal time U زمان نجومی
orthogenesis U جبر زمان
period of concentration U زمان تمرکز
fuze setting U زمان ماسوره
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
scheduling queue U صف زمان بندی
scheduler U زمان بند
peace time U زمان صلح
running time U زمان رانش
run time U زمان اجرا
nonsynchronous U ناهم زمان
searching time U زمان جستجو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com