Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
waste one's breath
U
زبان خود را خسته کردن
waste one's words
U
زبان خود را خسته کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overweary
U
زیاده خسته کردن خسته شدن
wayworn
U
خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
fatigue
U
خسته کردن
overstrain
U
خسته کردن
strain
U
خسته کردن
harasses
U
خسته کردن
strains
U
خسته کردن
tiring
U
خسته کردن
tires
U
خسته کردن
fatigued
U
خسته کردن
bore
U
خسته کردن
harass
U
خسته کردن
bores
U
خسته کردن
to do up
U
خسته کردن
fatigues
U
خسته کردن
tire
U
خسته کردن
jade
U
خسته کردن
fag
U
خسته کردن
fags
U
خسته کردن
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
play out
U
خسته کردن ماهی
wear out
U
کاملا خسته کردن
to overstrain oneself
U
خود را خسته کردن
to overwork oneself
U
خود را خسته کردن
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
overworking
U
خسته کردن به هیجان اوردن
exhaust
U
خسته کردن ازپای در اوردن
exhausts
U
خسته کردن ازپای در اوردن
overworked
U
خسته کردن به هیجان اوردن
overworks
U
خسته کردن به هیجان اوردن
overwork
U
خسته کردن به هیجان اوردن
wind
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to poreone's eyes out
U
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
to strain one's eyes
U
چشم خود رازیاد خسته کردن
to overexert
U
خود را بیش از اندازه خسته کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
burn off
U
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
kill off
U
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
translator
U
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators
U
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
U
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
U
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
U
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
U
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
U
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language
U
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
U
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
U
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
target
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
U
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language
U
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
He is speechless (inarticulate).
U
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal
U
زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang
U
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed
U
ادم چرب زبان شیرین زبان
exhausts
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
quibble
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
fumble
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
prevaricates
U
زبان بازی کردن
prevaricate
U
زبان بازی کردن
equivocating
U
زبان بازی کردن
equivocates
U
زبان بازی کردن
palter
U
زبان بازی کردن
prevaricated
U
زبان بازی کردن
equivocated
U
زبان بازی کردن
equivocate
U
زبان بازی کردن
prevaricating
U
زبان بازی کردن
tongue tie
U
گیر کردن زبان
interpreting
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
U
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib
U
چرب زبان زبان دار
Arabic
U
زبان تازی زبان عربی
interpret
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
U
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
to emphasize
U
تاکید کردن
[زبان شناسی]
to study persian
U
زبان فارسی تحصیل کردن
philologize
U
در علم زبان کار کردن
to emphasize
U
تکیه کردن
[زبان شناسی]
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to translate something
[from/into a language]
U
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
scottish gaelic
U
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
assembler
U
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
exhausted
U
خسته
aweary
U
خسته
tiredly
U
خسته
wind broken
U
خسته
whacked
U
خسته
tiring
U
خسته
spent
U
خسته
blown
U
خسته
jaded
U
خسته
wearying
U
خسته
tires
U
خسته
ennuied
U
خسته
weary
U
خسته
wearies
U
خسته
wearied
U
خسته
outworn
U
خسته
tired
U
خسته
jadish
U
خسته
washed out
U
خسته
played out
U
خسته
tire
U
خسته
washed-out
U
خسته
footworn
U
خسته
careworn
<adj.>
U
دل خسته
insipid
U
خسته کننده
wearisome
U
خسته کننده
dulls
U
خسته کننده
exhausting
U
خسته کننده
overworks
U
خود را خسته
dulling
U
خسته کننده
it irks me
U
خسته شدم
dull
U
خسته کننده
zonked
U
کاملا خسته
dulled
U
خسته کننده
bore
U
خسته کننده
duller
U
خسته کننده
dullest
U
خسته کننده
i am weary of writing
U
از نوشتن خسته
played out
<idiom>
U
خسته ،از پا درآمده
weariful
U
خسته کننده
sears
U
خسته خشکاندن
way worn
U
خسته راه
worn-out
U
خسته و کوفته
overwork
U
خود را خسته
weed out
<idiom>
U
خسته شدن از
overworked
U
خود را خسته
worn out
U
خسته و کوفته
sear
U
خسته خشکاندن
overworking
U
خود را خسته
way worn
U
خسته سفر
bores
U
خسته کننده
lagging
U
خسته کننده
seared
U
خسته خشکاندن
run ragged
<idiom>
U
خسته شدن
indefatigable
U
خسته نشدنی
fatiguable
U
خسته شدنی
tired of writing
U
خسته از نوشتن
fatigued
U
خسته شدن
fatigue
U
خسته شدن
forworn
U
وامانده خسته
he seems to be tired
U
خسته مینماید
forwearied
U
خسته فرسوده
tiresome
U
خسته کننده
fatigues
U
خسته شدن
uninteresting
U
خسته کننده
dead alive
U
خسته کننده
fatiguing
U
خسته کننده
neurasthenia
U
خسته روانی
stumping
U
خسته وکوفته
prosish
U
خسته کننده
stumped
U
خسته وکوفته
fatigable
U
خسته شدنی
fatig
U
خسته کننده
stumps
U
خسته وکوفته
stump
U
خسته وکوفته
irking
U
خسته شدن
blah
U
خسته کننده
wearing
U
خسته کننده
he seems to be tired
U
خسته بنظرمیرسد
to knock up
U
خسته شدن
irked
U
خسته شدن
irk
U
خسته شدن
irks
U
خسته شدن
pesthouse
U
خسته خانه
pest house
U
خسته خانه
tedious
U
خسته کننده
monotonous
U
خسته کننده
prolixly
U
بطور خسته کننده
tire out
<idiom>
U
خیلی خسته شدن
nerve wrack
U
خسته کننده اعصاب
unwearied
U
بانشاط خسته نشده
langorous
U
خسته سستی اور
i am tired of that
U
از ان کار خسته شدم
I was so tired that …
U
آنقدر خسته بودم که ...
longueur
U
قسمت خسته کننده
grueling
U
خسته کننده فرساینده
nerve-racking
U
خسته کننده اعصاب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com