English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
confinement U زایمان بستری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hospitalization U دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
farrowing U زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrows U زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrowed U زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrow U زایمان بچه خوک زایمان خوک
bedridden U بستری
on ones back U بستری
laid up in bed U بستری
bedfast U بستری
confined U بستری
bedrid U بستری
hospitalization U بستری
lying-in U زایمان
childbirth U زایمان
parturition U زایمان
down lying U زایمان
accouchement U زایمان
hospitalization U بستری کردن
inpatient U مریض بستری
inpatient U بیمار بستری
hospitalization U بستری شدن
admit بستری کردن
hospitalizing U بستری کردن
hospitalizes U بستری کردن
hospitalized U بستری کردن
laid up <idiom> U بستری دررختخواب
shut in U مریض بستری
hospitalised U بستری کردن
hospitalises U بستری کردن
hospitalising U بستری کردن
compulsory hospitalization U بستری اجباری
hospitalize U بستری کردن
natural childbirth U زایمان طبیعی
travail U درد زایمان
throe U زایمان رنج
childbed U بستر زایمان
lucina U الهه زایمان
in labour U در حال زایمان
labor U درد زایمان
in child birth U درحال زایمان
labored U درد زایمان
maternity U وابسته به زایمان
labor pain U درد زایمان
labour U درد زایمان
labors U درد زایمان
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
bedpans U لگن بیمار بستری
commitments U بستری کردن اجباری
commitment U بستری کردن اجباری
bedpan U لگن بیمار بستری
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
littered U زایمان ریخته وپاشیده
litter U زایمان ریخته وپاشیده
obstetrician U متخصص زایمان قابله
obstetrician U پزشک متخصص زایمان
obstetricians U متخصص زایمان قابله
obstetricians U پزشک متخصص زایمان
littering U زایمان ریخته وپاشیده
litters U زایمان ریخته وپاشیده
lie in U در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie-in U در بستر زایمان بودن ارزیدن
tokology U علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
tocology U علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
staging U اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
sills U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sill U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
cesarean U زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
milk leg U ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
puerperium U مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
wards U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
stillbirths U زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn U زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth U زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com