Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
orienting angle
U
زاویه توجیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
Other Matches
graduated circle of an alidade
U
دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
longitudinal dihedral
U
اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
grivation
U
زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف دستگاه
declination
U
زاویه انحراف زاویه میل
loss angle
U
زاویه تلف زاویه تلفات
angle of rotation
U
زاویه دوران زاویه چرخش
entering angle
U
زاویه ورودی زاویه دخول
angle of convergence
U
زاویه تقرب زاویه پارالاکس
angle of repose
U
زاویه تعادل زاویه ارامش
bombing angle
U
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
constant angle arch dam
U
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
justification
U
توجیه
briefing
U
توجیه
briefings
U
توجیه
justifications
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
rationalization
U
توجیه
comeback
U
توجیه
orientation
U
توجیه
rationale
U
توجیه
base line
U
خط توجیه
orienting line
U
خط توجیه
angle offset method
U
روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
superelevation
U
تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
parallactic angle
U
زاویه تقارب نصف النهارات زاویه تقارب
intellectualization
U
توجیه عقلی
justify
U
توجیه کردن
rationalization
U
توجیه عقلی
orienting station
U
ایستگاه توجیه
justifies
U
توجیه کردن
justifiable
U
توجیه پذیر
justifiable
U
قابل توجیه
justifying
U
توجیه کردن
map orientation
U
توجیه نقشه
vindicated
U
توجیه کردن
vindicates
U
توجیه کردن
vindicate
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
ready room
U
اطاق توجیه
justifiability
U
توجیه پذیری
interpretability
U
قابلیت توجیه
justifier
U
توجیه کننده
legitimatize
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
justificatory
U
توجیه امیز
self justification
U
توجیه خویشتن
selfjustification
U
توجیه خود
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
economic justification
U
توجیه اقتصادی
legitimizes
U
توجیه کردن
legitimized
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
briefings
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
orientation
U
توجیه کردن
legitimizing
U
توجیه کردن
unwarranted
U
توجیه نکردنی
vindicative
U
مربوط به توجیه
orients
U
توجیه کردن
vindicatory
U
وابسته به توجیه
vindicator
U
توجیه کننده
assumed orientation
U
توجیه فرضی
orient
U
توجیه کردن
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
orienting
U
توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
apogee
U
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
apex angle
U
زاویه راسی هدف زاویه راسی
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
angle of traverse
U
زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
grid magnatic angle
U
زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف شبکه مغناطیسی
angle of arrival
U
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
isogonic line
U
خط هم زاویه
pike
U
زاویه
angle of attack
U
زاویه تک
angle t
U
زاویه تی
cantons
U
زاویه
angle
U
زاویه
corners
U
زاویه
corner
U
زاویه
cornering
U
زاویه
locality
U
زاویه
localities
U
زاویه
canton
U
زاویه
angles
U
زاویه
declination
U
زاویه انحراف
defilade
U
زاویه بیروح
angle ti the normal
U
زاویه نرمال
entering angle
U
زاویه ورود
angularity
U
زاویه داری
dead zone
U
زاویه بیروح
dead area
U
زاویه بیروح
dead group
U
زاویه بیروح
cutting angle
U
زاویه برش
critical angle of attack
U
زاویه حمله
critical angle
U
زاویه بحرانی
deflection angle
U
زاویه خمش
deflection angle
U
زاویه انحراف
electrical angle
U
زاویه الکتریکی
trigonous
U
دارای سه زاویه
vectorical angle
U
زاویه برداری
viewing angle
U
زاویه دید
visual angle
U
زاویه دید
drift angle
U
زاویه سوق
wind angle
U
زاویه باد
diffraction angle
U
زاویه پراش
working angle
U
زاویه موثر
dependum angle
U
زاویه ته دنده
dehedral angle
U
زاویه دو وجهی
contact angle
U
زاویه تماس
interlan angle
U
زاویه داخلی
bearing angle
U
زاویه حامل
batter
U
ضریب زاویه
rake angle
U
زاویه شیب
front rake
U
زاویه شیب
back rake angle
U
زاویه شیب
azimuth angle
U
زاویه گرا
axial rake angle
U
زاویه محوری
angulator
U
زاویه سنج
facial angle
U
زاویه چهره
arris
U
زاویه خارجی
bearing angle
U
زاویه یاطاقان
coign
U
سنگ زاویه
clinometer
U
زاویه سنج
clinometer
U
زاویه یاب
clearance angle
U
زاویه ازاد
center spuare
U
زاویه تمرکز
angle of reflection
U
زاویه تابش
bragg angle
U
زاویه براگ
angulation
U
زاویه داری
bond angle
U
زاویه پیوند
blade angle
U
زاویه تیغه
bending angle
U
زاویه خمش
transit phase angle
U
زاویه فازگذار
plane angle
U
زاویه مستوی
quadrant elevation
U
زاویه تیر
lead angle
U
زاویه سبقت
launching angle
U
زاویه پرتاب
landing angle
U
زاویه فرود
quartering
U
زاویه نوددرجه
quoin
U
سنگ زاویه
reflection angle
U
زاویه بازتابش
pentangle
U
پنج زاویه
relief angle
U
زاویه ازاد
internal angle
U
زاویه ی داخلی
relief angle
U
زاویه خلاصی
sidereal angle
U
زاویه نجومی
slew angle
U
زاویه غیرقائمه
quadrant
U
زاویه تیر
lip angle
U
زاویه مخروطی
loss angle
U
زاویه گمگشت
polar angle
U
زاویه قطبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com