Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
augmentative
U
متراکم شونده متراکم کننده
densify
U
متراکم کردن
jammed
U
متراکم کردن
compress
U
متراکم کردن
compaction
U
متراکم کردن
jams
U
متراکم کردن
condenses
U
متراکم کردن
condensing
U
متراکم کردن
compresses
U
متراکم کردن
condense
U
متراکم کردن
compacts
U
متراکم کردن
compact
U
متراکم کردن
compressing
U
متراکم کردن
compacted
U
متراکم کردن
compacting
U
متراکم کردن
jam
U
متراکم کردن
clogged
U
متراکم وانباشته کردن
clogs
U
متراکم وانباشته کردن
supercharge
U
متراکم کردن مقدماتی
soil consolidation
U
متراکم کردن خاک
clog
U
متراکم وانباشته کردن
packs
U
متراکم کردن فشردن
pack
U
متراکم کردن فشردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
aggregate
U
متراکم متراکم ساختن
aggregates
U
متراکم متراکم ساختن
compaction
U
فشرده سازی متراکم کردن
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
roller
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
amass
U
توده کردن متراکم کردن
amasses
U
توده کردن متراکم کردن
amassing
U
توده کردن متراکم کردن
amassed
U
توده کردن متراکم کردن
compresses
U
خلاصه کردن متراکم کردن
compress
U
خلاصه کردن متراکم کردن
compressing
U
خلاصه کردن متراکم کردن
congest
U
متراکم کردن گرفته کردن
crunching
U
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
have
U
صرف کردن گذاشتن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulated
U
متراکم
cumulative
U
متراکم
compacting
U
متراکم
compressed
U
متراکم
compact
U
متراکم
compacted
U
متراکم
compacts
U
متراکم
leak proof
U
متراکم
agglomerative
U
متراکم
compactness
U
متراکم
cumulous
U
متراکم
denser
U
متراکم
cumulative distribution
U
متراکم
dense
U
متراکم
densest
U
متراکم
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
compressor
U
متراکم کننده
accumulated capital
U
سرمایه متراکم
voluminous
U
متراکم انبوه
dense list
U
لیست متراکم
data aggregate
U
دادههای متراکم
condensing
U
همچگال متراکم
comperssion capacitor
U
خازن متراکم
compressed air
U
هوای متراکم
incompact
U
غیر متراکم
dense binary code
U
رمزدودویی متراکم
compressors
U
متراکم کننده
condense
U
همچگال متراکم
combustor
U
متراکم کننده
condenses
U
همچگال متراکم
cumulative frequency
U
فراوانی متراکم
massy
U
متراکم غلیظ
agglomerate
U
متراکم شدن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
heavily overcast
U
ابری متراکم
[هواشناسی]
eluvium
U
خاک باداورده و متراکم
data aggregate
U
متراکم سازی داده ها
cumulous
U
مانند ابرهای متراکم
supercharger
U
پیش متراکم کننده
data compression
U
متراکم سازی داده ها
gas compressor
U
متراکم کننده هوا
trust fund
U
وجوه متراکم شده
condensed mercurytemperature
U
دمای جیوه متراکم
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
wilson cloud
U
نوعی ابر غلیظ و متراکم
planosol
U
گل سفید نرم و متراکم فلات
laminated product
U
تولید ماده متراکم متورق
cumuli
U
ابر متراکم و روی هم انباشته
coke pusher
U
دستگاه متراکم کننده ذغال کک
over consolidated clay
U
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
accumulated dividend
U
سود سهام متراکم شده
air compresser
U
دستگاهی که هوا را متراکم میکند
cumulus
U
ابر متراکم و روی هم انباشته
compression
U
بهم فشردگی متراکم سازی
grouter
U
دستگاه متراکم کننده سیمان
compressed gas cylinder
U
سیلندر محتوی گاز متراکم
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
chert
U
نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule
U
خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cumulo nimbus
U
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
compressors
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
data compression
U
متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
to get clogged
U
مسدود شدن
[بسته شدن ]
[متراکم وانباشته شدن]
placing
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com