Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to come straight to the point
<idiom>
U
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
concentrating
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
to split hairs
U
نکته گیری کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to beg the question
U
نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
concentrates
U
تمرکز کردن
concentrating
U
تمرکز کردن
concentrate
U
تمرکز کردن
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
U
تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralize
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralises
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
centralizes
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralising
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralised
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
condenser
U
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
source
U
1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
word for word
<adv.>
U
نکته به نکته
point
U
نکته
to the letter
<adv.>
U
نکته به نکته
letter for letter
<adv.>
U
نکته به نکته
faithfully
<adv.>
U
نکته به نکته
exactly
<adv.>
U
نکته به نکته
poniter
U
نکته
verbatim
<adv.>
U
نکته به نکته
remarking
U
نکته
remark
U
نکته
MOTs
U
نکته
remarked
U
نکته
remarks
U
نکته
MOT
U
نکته
quodlibet
U
نکته قابل
generalities
U
نکته کلی
punctilious
U
نکته سنج
punctiliously
U
نکته سنج
prigs
U
نکته گیر
scrutator
U
نکته سنج
generality
U
نکته کلی
finesse
U
نکته بینی
mosul
U
نکته کلمه
prig
U
نکته گیر
nifty
U
نکته دان
niftiest
U
نکته دان
niftier
U
نکته دان
red herring
U
نکته انحرافی
an inappropriate remark
U
نکته ای بیجا
quodlibet
U
نکته عالی
punctiliousness
U
نکته گیری
an uncalled-for remark
U
نکته ای ناخوانده
nicely
U
نکته باریک
hypergnosia
U
نکته پردازی بیمارگون
hypergnosis
U
نکته پردازی بیمارگون
particular
U
دقیق نکته بین
subtility
U
نکته باریک دقیقه
gist
U
لب کلام نکته مهم
epigrammatical
U
نکته دار هجوامیز
shortcomings
U
نکته ضعف کمبود
get to the heart of
<idiom>
U
مهمترین نکته را گرفتن
punctual
U
لایتجزی نکته دار
shortcoming
U
نکته ضعف کمبود
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
U
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
masters
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
U
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
It is a very subtle point.
U
نکته بسیار ظریفی است
that point was of p interest
U
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
decomposing
U
تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
talking points
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking point
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
high light
U
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
there is time and place for everything
<proverb>
U
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
first generation computer
U
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
initial reserves
U
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
prototypic
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapling
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generation
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generations
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
staple
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard
U
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
prototypal
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapled
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
centralization
U
تمرکز
concentration
U
تمرکز
yeep joung
U
تمرکز
concentrations
U
تمرکز
focusing
U
تمرکز
centralisation
U
تمرکز
centering
U
تمرکز
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
concentration of fire
U
تمرکز اتش
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
concentration ratio
U
نرخ تمرکز
post deflection focusing
U
تمرکز پس از انحراف
centralist
U
طرفدار تمرکز
gas focusing
U
تمرکز با گاز
retaining
U
تمرکز دادن
electrostatic focusing
U
تمرکز الکتروستاتیکی
electron focusing
U
تمرکز الکترون
retains
U
تمرکز دادن
magnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
concentative
U
تمرکز دهنده
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
stress concentration
U
تمرکز تنش
ionic focusing
U
تمرکز با گاز
crossover
U
تمرکز نخستین
centered
U
تمرکز یافتن
visual focusing
U
تمرکز دیداری
centre
U
تمرکز یافتن
decentralization
U
عدم تمرکز
data concentration
U
تمرکز داده
centred
U
تمرکز یافتن
period of concentration
U
زمان تمرکز
concentrations
U
تمرکز عده ها
concentrating
U
تمرکز دادن
retained
U
تمرکز دادن
retain
U
تمرکز دادن
concentrate
U
تمرکز دادن
concentration
U
تمرکز عده ها
centralists
U
طرفدار تمرکز
cost center
U
تمرکز هزینه
concentrates
U
تمرکز دادن
degree of centralization
U
درجه تمرکز
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
focusing coil
U
پیچک تمرکز
center spuare
U
زاویه تمرکز
center
U
تمرکز یافتن
cathexis
U
تمرکز روانی
totalitarianism
U
تمرکز گرایی
centering tool
U
ابزار تمرکز
line concentrator
U
تمرکز کننده خط
focusing control
U
تنظیم تمرکز
centers
U
تمرکز یافتن
horizontal integration
U
تمرکز افقی
automatic focusing
U
تمرکز خودکار
focalization
U
تمرکز در کانون
keynotes
U
نطق اصلی کردن
keynote
U
نطق اصلی کردن
masses
U
تمرکز قوای جنگی
massing
U
تمرکز قوای جنگی
bourrelet
U
ورم تمرکز گلوله
decentralises
U
عدم تمرکز دادن
decentralising
U
عدم تمرکز دادن
concentrate
U
تمرکز دادن تغلیظ
decentralize
U
عدم تمرکز دادن
decentralizes
U
عدم تمرکز دادن
decentralizing
U
عدم تمرکز دادن
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
concentrating
U
تمرکز دادن تغلیظ
mass
U
تمرکز قوای جنگی
concentration area
U
منطقه تمرکز اتش
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
concentrates
U
تمرکز دادن تغلیظ
massing of fire
U
تمرکز دادن اتشها
centralized design
U
طراحی تمرکز یافته
decentralised
U
عدم تمرکز دادن
mainstays
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
fundamental unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
base unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
base camp
U
پایگاه اصلی کمپ اصلی
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
electron beam focusing
U
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism
U
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
detaches
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detaching
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
to act through primary agents
U
به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
Zionism
U
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
cathectic
U
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
gather writer
U
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com