English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
endogenous event U رویداد درونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
internal furnace U کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
incident U رویداد
occurence U رویداد
incidents U رویداد
event U رویداد
occurrence U رویداد
occurrences U رویداد
trend U رویداد
trends U رویداد
happening U رویداد
happenings U رویداد
circumstances U رویداد
events U رویداد
commentaries U گزارش رویداد
misadventures U رویداد ناگوار
circumstance U تفصیل رویداد
misadventure U رویداد ناگوار
commentary U گزارش رویداد
subsequent to that event U پس ازان رویداد
occurrence U تصادف رویداد
occurence U رویداد واقعه
a life full of incidents U زندگی پر رویداد
exogenous event U رویداد برونی
event horizen U افق رویداد
occurrences U تصادف رویداد
decade U ده موضوع یا رویداد
decades U ده موضوع یا رویداد
mishap U رویداد ناگوار
mishaps U رویداد ناگوار
contretemps U رویداد ناگوار
As events unfolded I realized that ... U درطی رویداد ها پی بردم که ...
passages U رویداد کارکردن مزاج
balance U احتمال رویداد خطا
air pollution episode U رویداد الودگی هوا
mischances U رویداد بد حادثه ناگوار
mischance U رویداد بد حادثه ناگوار
passage U رویداد کارکردن مزاج
uneventful U بدون رویداد مهم
rummy start U رویداد شگفت انگیز
balances U احتمال رویداد خطا
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
non-events U رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
non-event U رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
black swan event U رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
natives U رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
parachronism U اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
The incident set off a debate. U این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
event focus U که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
native U رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
collision detection U تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
generating U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generates U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generate U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generated U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
subjective U درونی
tumble home U خم درونی
infelt U درونی
intestine U درونی
intestines U درونی
in- U درونی
indoor U درونی
inside U درونی
internal U درونی
insides U درونی
intrinsic U درونی
inward U درونی
inner U درونی
civil U درونی
interiors U درونی
innermost U درونی
in- U :درونی
in U درونی
interior U درونی
in U :درونی
inmost U درونی
endogenous U درونی
This new frontier incident probably means war. U این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
internal font U فونت درونی
internal friction U سایش درونی
internal energy U انرژی درونی
internal friction U اصطکاک درونی
internal conversion U تبدیل درونی
internal consistency U هماهنگی درونی
internal force U نیروی درونی
internal command U فرمان درونی
inner shell electron U الکترون درونی
inner speech U گفتار درونی
inmost thoughts U اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number U گرانروی درونی
intercorrelation U وابستگی درونی
inner loop U حلقه درونی
interior affairs U کارهای درونی
interiority U درونی بودن
internal inhibition U بازداری درونی
interflow U جریان اب درونی
internal phase U فاز درونی
intrinsic motivation U انگیزش درونی
loggia U ایوان درونی
pore pressure U فشار درونی
subjectivity U درونی بودن
the inner layer U لایه درونی
the inner layer U چینه درونی
in-fighting U کشمکش درونی
archivolt U قوس درونی
intrinsic approach U رهیافت درونی
springing of soffit U پاطاق درونی
internal pressure U فشار درونی
internal reflection U انعکاس درونی
internal secretion U ترشح درونی
internal temperature U دمای درونی
internal work U کار درونی
internality U درونی بودن
intrados U قوس درونی
intrados springing line U پاطاق درونی
spring of intrados U پاطاق درونی
aula U حیاط درونی
ductless gland U غده درونی
internalising U درونی کردن
internalises U درونی کردن
dynamically U نیروی درونی
internalised U درونی کردن
internalization U درونی ساختن
endophasia U تکلم درونی
dynamic U نیروی درونی
endoderm U پرده درونی
pectoral U صدری درونی
pectorals U صدری درونی
indoor U درونی داخلی
endocardium U پرده درونی دل
esoteric U رمزی درونی
cooptation U انتخاب درونی
bal badak U تیغ درونی پا
internalize U درونی کردن
internalized U درونی کردن
enteroceptor U گیرنده درونی
inherent viscosity U گرانروی درونی
ingrowth U رویش درونی
inflow U ریزش درونی
indravgnt U جریان درونی
innate U درونی چسبنده
interior U درونی درون
interiors U درونی درون
interpolations U براورد درونی
interpolation U براورد درونی
entophyte U انگل درونی
internalizing U درونی کردن
interoceptor U گیرنده درونی
internal vibrator U لرزاننده درونی
internalizes U درونی کردن
midland U بین الارضین درونی
mesophyll U بافت درونی برگ
internalization U درونی یا باطنی کردن
inwarness U بطون درونی بودن
psychogenesis U پیدایش نیروی درونی
Internal energy U انرژی درونی [فیزیک]
sacrp U دیوار درونی خندق
scarp U دیوار درونی خندق
inherent [in] <adj.> U درونی [ماندگار] [ذاتی]
thermionic arc U قوس گرمیونایی درونی
autotelic U دارای قصد درونی
inner work function U انرژی خروج درونی
endometritis U اماس درونی زهدان
enostosis U اماس درونی استخوان
internist U متخصص داروهای درونی
endocarp U حلقه درونی میوه
internal resisting moment U لنگر مقاوم درونی
endospore U غشاء درونی تخم
internal torque U گشتاور نیروی درونی
endocrane U سطح درونی جمجمه
internal sort U مرتب کردن درونی
internal evidence U مدارک یاگواه درونی
internal consistency coefficient U ضریب همسانی درونی
inside berm U سکوی شیببر درونی
dynamic pressure U فشار محرکه درونی
endometrium U پرده درونی زهدان
endo arterities U اماس درونی شریان
internal hard disk U دیسک سخت درونی
endocarditis U اماس غشاء درونی دل
endosporium U غشاء درونی تخم
endosarc U قسمت درونی سفیده سلول
insides U نزدیک به مرکز بخش درونی
internal friction U مالش درونی سایش داخلی
endoskeleton U استخوان بندی درونی حیوان
inside U نزدیک به مرکز بخش درونی
internal modem U تلفیق و تفکیک کننده درونی
interoceptive U وابسته به انگیزش وتحریک درونی
escarp U سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endocardial U وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner U [پیش آمدگی گوشه درونی]
internal ophthalmia U اماس درونی تخم چشم
integrated U مودمی که بخش درونی سیستم باشد
field glass U عدسی درونی دوربین یاذره بین
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural U واقع در این سوی دیوارها درونی
to protect home industry U صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator U گوش کننده صداهای درونی بدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com