English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
illinition U روغن مالی
inunction U روغن مالی
unction U روغن مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
anointment U روغن مالی تدهین
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
embrocate U روغن مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
Other Matches
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
oil dent U شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
oiling U روغن کاری کردن روغن ساختن
oil U روغن کاری کردن روغن ساختن
oils U روغن کاری کردن روغن ساختن
air cooled oil cooler U نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
creosotes U روغن قیر روغن قطران
creosoting U روغن قیر روغن قطران
creosoted U روغن قیر روغن قطران
cutting oil U روغن سردکننده روغن برش
creosote U روغن قیر روغن قطران
oil can U حلب روغن , روغن دان
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
finances U مالی
finance U مالی
fiscal U مالی
financed U مالی
financing U مالی
financial U مالی
monetary U مالی
accounting classification U کد مالی
pecuniary U مالی
financial position U وضعیت مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
fiscal years U دوره مالی
financial relations U روابط مالی
fiscal policy U سیاست مالی
financial secretary U مشاور مالی
finance house U موسسه مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial status U وضع مالی
in low water U در تنگی مالی
judgment debt U محکوم به مالی
subvention U کمک مالی
subsidization U کمک مالی
sparge U گل مالی کردن
capital commitment U تعهدات مالی
snow job U ماست مالی
self support U استقلال مالی
rough usage U دست مالی
anointment U پماد مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financial budget U بودجه مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
non pecuniary U غیر مالی
financial policy U سیاست مالی
financial plan U برنامه مالی
financial period U دوره مالی
finance officer U افسر مالی
financial ability U تمکن مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
slobbery U لجن مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financially U از نظر مالی
fiscal U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
financiers U متخصص مالی
financier U متخصص مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
fiscal years U سال مالی
financial management U مدیریت مالی
financial expenses U هزینههای مالی
fiscal year U دوره مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial year U سال مالی
chamberlains U نافر مالی
waxing U موم مالی
subsidies U کمکهای مالی
credits U اعتبار مالی
finance markets U بازارهای مالی
crediting U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
chamberlain U نافر مالی
roughcast U گل مالی شده
felting U نمد مالی
fund U اعتبار مالی
spiel U شیره مالی
mart U بازار مالی
sustentation U استعانت مالی
financial market U بازار مالی
padding U لگد مالی
taction U دست مالی
credit U اعتبار مالی
Mali U کشور مالی
subsidy U کمک مالی
funded U اعتبار مالی
sustention U استعانت مالی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
financial accounts حساب های مالی
aid package U بسته کمک مالی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
corporate treasurer U مدیر امور مالی
felt U نمد مالی کردن
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
rough U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
finance company U شرکت تامین مالی
current income U درامد یک سال مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
financial planning U برنامه ریزی مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
financial mission U هئیت مامورین مالی
scrabbling U دست مالی کردن
spiel U شیره مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
functional finance U سیاست مالی اصولی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
finances U قسمت مالی یا دارایی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
financial statement U صورت وضعیت مالی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
mud bath U گل مالی تن برای درمان
means test U سنجش استطاعت مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
scrabble U دست مالی کردن
financed U قسمت مالی یا دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
scrabbled U دست مالی کردن
tallow U پیه مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
waxer U کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
unguent U روغن
brilliantine U روغن مو
bandoline U روغن مو
ghi U روغن
oil can U روغن زن
sebaceous humour U روغن
clurified or run butter U روغن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com