English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parsi U زرتشتی زبان پارسی دوره ساسانیان
parsee U زرتشتی زبان پارسی دوره ساسانیان
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
parsi U پارسی
parsee U پارسی
penny cress U خردل پارسی
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
talk U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to switch on U طرف صحبت کردن
lubricate U روان کردن
let off U روان کردن
lubricated U روان کردن
learnt U روان کردن
lubricates U روان کردن
lubricating U روان کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
smoothed U دلنواز روان کردن
smoothest U دلنواز روان کردن
reflux U باز روان کردن
smooths U دلنواز روان کردن
smooth U دلنواز روان کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
traumatizes U دچار روان زخم کردن
traumatized U دچار روان زخم کردن
to learn one's lesson U درس خود را روان کردن
traumatizing U دچار روان زخم کردن
traumatising U دچار روان زخم کردن
traumatised U دچار روان زخم کردن
traumatises U دچار روان زخم کردن
traumatize U دچار روان زخم کردن
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
psychologically U از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
equivocate U زبان بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
tongue tie U گیر کردن زبان
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib U چرب زبان زبان دار
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic U زبان تازی زبان عربی
waste one's breath U زبان خود را خسته کردن
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
to emphasize U تکیه کردن [زبان شناسی]
philologize U در علم زبان کار کردن
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
to emphasize U تاکید کردن [زبان شناسی]
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
slaver U اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
to translate something [from/into a language] U ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com