Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dynamic relation
U
روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
causally
U
نسبت میان علت و معلول
causal nexus
U
رابطه میان علت و معلول
electro magnetism
U
علم روابط فیزیکی میان
psychophysical
U
وابسته بعلم روابط میان تن وروان
pragmatics
U
مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
labor relations
U
روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
substance and accidents
U
جوهروعرض
substance and form
U
جوهروعرض
civil military relations
U
روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
reestablishment of diplomatic relations
U
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
caused
U
معلول
disabled
U
معلول
imperfective
U
معلول
emergent
U
معلول
effecting
U
معلول
effected
U
معلول
handicapped
U
معلول
effect
U
معلول
due to
U
معلول
dysgenic
U
معلول
a posteriori
U
از معلول به علت
a priori
U
از علت به معلول
cause and effect
U
علت و معلول
aurally handicapped
U
معلول شنیداری
visually handicapped
U
معلول دیداری
effect and cause
U
معلول و علت
mentally handicapped
U
معلول ذهنی
physically handicapped
U
معلول جسمی
effecting
U
عملی کردن معلول
effect
U
عملی کردن معلول
non compos mentis
U
دارای فکر معلول
effected
U
عملی کردن معلول
apriori
U
ازعلت به معلول پی بردن استقرایی
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
priori
U
باب پی کردن بردن از علت به معلول
etiology
U
سبب و اثرشناسی مبجث علت و معلول
deduction
U
استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
aposteriori
U
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
relations
U
روابط
social relations
U
روابط اجتماعی
rapporchment
U
تجدید روابط
diplomatic relations
U
روابط سیاسی
marital relations
U
روابط زناشویی
termed
U
روابط فصل
terming
U
روابط فصل
good relations
U
روابط حسنه
public affairs
U
روابط عمومی
industrial relations
U
روابط صنعتی
sexual relations
U
روابط جنسی
space relations
U
روابط فضایی
ideological relations
U
روابط ارمانی
public relations
U
روابط عمومی
diplomatic relations
U
روابط دیپلماتیک
term
U
روابط فصل
financial relations
U
روابط مالی
disengagement
U
متارکه روابط
paratactic
U
فاقد روابط
communal relationship
U
روابط ناحیهای
economic relations
U
روابط اقتصادی
flesh and blood
<idiom>
U
روابط نزیک داشتن
phalanstery
U
روابط تعاونی اجتماعی
good neigbourly relations
U
روابط حسن همجواری
ideological relations
U
روابط ایده ئولوژیک
rapprochement
U
ایجاد روابط حسنه
severance of diaplomatic relations
U
قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations
U
قطع روابط سیاسی
come to rupture
U
قطع روابط کردن
interstate relations
U
روابط بین الدول
come to a rupture
U
قطع روابط کردن
interruption of diplomatic relations
U
قطع روابط سیاسی
break of relations
U
قطع روابط کردن
industrial relations
U
روابط کارگر وکارفرما
community relations
U
قسمت روابط عمومی
rupture of diplomatic relations
U
قطع روابط دیپلماتیک
means end relations
U
روابط وسیله- هدف
rupture of diplomatic relations
U
قطع روابط سیاسی
anthropology
U
مبحث روابط انسان با خدا
international
U
وابسته به روابط بین المللی
international economic relations
U
روابط اقتصادی بین المللی
psychophysics
U
مبحث روابط روان وماده
sociometry
U
سنجش روابط افراد جامعه
amity
U
روابط حسنه حسن تفاهم
internationals
U
وابسته به روابط بین المللی
minnesota spacial relations test
U
ازمون روابط فضایی مینه سوتا
The sever ones connections ( relation ) with someone .
U
روابط خود را با کسی قطع کردن
to off negotiations
U
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to break off diplomatic relations
U
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
interdenominational
U
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
ententes
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
entente
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes cordiales
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
dysfunction
U
عمل یا کار معلول وغیر عادی عدم کار
input output analysis
U
تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
geopolitic
U
علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
civil censorship
U
سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
bioecology
U
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
reciprocal agreement
U
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
immunogenetics
U
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
karyosystematice
U
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
sexes
U
احساسات جنسی روابط جنسی
sex
U
احساسات جنسی روابط جنسی
per
U
از میان
centered
U
میان
centers
U
میان
middles
U
میان
middle
U
میان
centred
U
میان
into
U
در میان
centre
U
میان
intershoot
U
در میان
amongst
U
در میان
midrib
U
رگ میان
middle part
U
میان
diameters
U
میان بر
shortcut
U
میان بر
waistlines
U
میان
waistline
U
میان
cross country
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
among
U
میان
stagger
U
یک در میان
center
U
میان
diameter
U
میان بر
between
U
میان
middling
U
میان
half back
U
میان
mongst
U
میان
waists
U
میان
mean water
U
میان اب
through
U
از میان
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
overthwart
U
از میان
amid
U
در میان
omphalos
U
میان
in our midst
U
در میان ما
thru
U
از میان
mesocarp
U
میان بر
waist
U
میان
mean line
U
خط میان
in the midden of
U
در میان
interlucent
U
میان تاب
mediastinum
U
میان پرده
blow in
U
حمله از میان خط
mesoderm
U
میان پوست
shortcut
U
راه میان بر
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
interlocate
U
در میان گذاردن
intermontane
U
میان کوه
decussate
U
یکی در میان
interlay
U
در میان گذاردن
interjectory
U
در میان انداخته
shortcut
U
میان برکردن
intertrial
U
میان کوششی
midships
U
در میان کشتی
interposition
U
پا میان گذاری
midbrain
U
میان مغز
intersegmental
U
میان قطعهای
mesencephalon
U
میان مغز
merlon
U
میان دو تیرکش
internode
U
میان گره
intermural
U
میان دیواری
mesothorax
U
میان سیه
midcourse
U
میان راه
mesosphere
U
میان- سپهر
medius
U
انگشت میان
mesosphere
U
میان کره
middle finger
U
انگشت میان
centration
U
میان گرایی
interjectory
U
در میان اورده
middlemost
U
میان ترین
inter vivos
U
در میان زنده ها
double space
U
یک سطر در میان
inter se
U
میان خودشان
middleware
U
میان افزار
middleweight
U
میان وزن
midrange
U
میان دامنه
duramen
U
میان درخت
midrib
U
رگ میان برگ
midmost
U
میان ترین
entracte
U
میان پرده
heartwood
U
میان چوب
heart wood
U
میان چوب
floret of the disk
U
گلچه میان
osculant
U
در میان چندچیز
halt back
U
میان بازی کن
intercellular
U
میان یاختهای
middle weight
U
میان وزن
inter nos
U
در میان خودمان
short circuiting
U
میان بر زدن
midsection
U
میان بخش
interjacency
U
وقوع در میان
interjacency
U
میان بودن
cutoff
U
راه میان بر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com