English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
precious U : قیمتی
worthlessness U بی قیمتی
high value U قیمتی
high dollar value U قیمتی
ingot U فلز قیمتی
to set no great store by U قیمتی ندانستن
price system U نظام قیمتی
price support U حمایت قیمتی
noble metal U فلز قیمتی
stone U سنگ قیمتی
stones U سنگ قیمتی
stoning U سنگ قیمتی
for all the world <idiom> U بهر قیمتی
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
precious stone U سنگ قیمتی
high grade steel U فولاد قیمتی
dual price system U نظام دو قیمتی
worthful U گرانبها قیمتی
valuable U گرانبها قیمتی
agates U سنگ قیمتی
agate U سنگ قیمتی
precious metal U فلز قیمتی
price elasticity of supply U کشش قیمتی عرضه
lapidary U وابسته به سنگهای قیمتی
asteria U نوعی سنگ قیمتی
average revenue U قیمتی که خریدارمی پردازد
carpet value U ارزش قیمتی فرش
price elasticity of demand U کشش قیمتی تقاضا
rondel U سنگهای قیمتی مدورزینتی
lapidarian U وابسته به سنگهای قیمتی
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
He is a priceless nice fellow . U آدم نازنین و قیمتی یی است
cameos U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
cupellation U گرفتن فلزات قیمتی از سرب
cameo U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
facet U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
facets U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
demand price U حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
dumping U فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
value added U اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
contention U رقابت
emulation U رقابت
contentions U رقابت
racing U رقابت
rivalship U رقابت
contests U رقابت ها
rivalries U رقابت
competitions U رقابت
rivalry U رقابت
play U رقابت
played U رقابت
playing U رقابت
competition U رقابت
contest U رقابت
plays U رقابت
competition U رقابت
competitions U رقابت ها
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
free competition U رقابت ازاد
fair competition U رقابت منصفانه
destructive competition U رقابت مخرب
fair competition U رقابت عادلانه
imperfect competition U رقابت ناقص
monopolistic competition U رقابت انحصاری
workable competition U رقابت عملی
pure competition U رقابت خالص
pure competition U رقابت کامل
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
unfair competition U رقابت ناعادلانه
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
natural competition U رقابت طبیعی
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
partial competition U رقابت جزئی
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت محض
keen U قابل رقابت
emulate U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulating U رقابت کردن با
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
vie U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
vies U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
competes U رقابت کردن
keenest U قابل رقابت
competitively U از روی رقابت
competence U روح رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
dicing U رقابت فشرده
dumping U رقابت مکارانه
compete U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
competitive U رقابت امیز
competetive U رقابت امیز
autocompetition U رقابت با خود
atomistic competition U رقابت ذرهای
antagonistically U ازروی رقابت
competition rules U قوانین رقابت
vying U رقابت کننده
competitiveness U رقابت امیز
contestation U رقابت مرافعه
rivals U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
corrival U رقابت کردن
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
destructive competition U رقابت زیان اور
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
competitive factors U عوامل محرک رقابت
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
sturt U ازار دادن رقابت
competitive U قابل رقابت رقابتی
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
rondelle U جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
pearl U مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com