English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
night brawler U شب دعوا کن
strife U دعوا
dustup U دعوا
quarreled U دعوا ستیزه
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
quarrel U دعوا ستیزه
discord U دعوا نزاع
bust-up U دعوا-مشاجره
squeals U دعوا نزاع
squealed U دعوا نزاع
disclamation U ترک دعوا
callet U دعوا و غوغا
imparlance U تعویق دعوا
quiteclaim U ترک دعوا
actions U اقامهء دعوا
action U اقامهء دعوا
champerty U شرکت در دعوا
squeal U دعوا نزاع
wrangler U دعوا کننده
dust-up U جنگ و دعوا
dust-ups U جنگ و دعوا
quarreling U دعوا ستیزه
quarrelling U دعوا ستیزه
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
cat-and-dog <adj.> U پر جنگ و دعوا
quarrels U دعوا ستیزه
quarrelled U دعوا ستیزه
rival U طرف مقابل دعوا
to instigate an argument U تحریک به دعوا کردن
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
rivaled U طرف مقابل دعوا
kick up a row U دعوا راه انداختن
debatable ground U زمین یامرزمورد دعوا
brabble U مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument U دعوا راه انداختن
to quarrel with somebody <idiom> U با کسی دعوا کردن
rivalling U طرف مقابل دعوا
rivalled U طرف مقابل دعوا
rivaling U طرف مقابل دعوا
rivals U طرف مقابل دعوا
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> U توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
emulation U رقابت
contests U رقابت ها
contest U رقابت
competition U رقابت
racing U رقابت
competitions U رقابت ها
rivalship U رقابت
contentions U رقابت
play U رقابت
competitions U رقابت
rivalries U رقابت
competition U رقابت
playing U رقابت
rivalry U رقابت
contention U رقابت
plays U رقابت
played U رقابت
theoretical competition U رقابت نظری
pure competition U رقابت کامل
unfair competition U رقابت ناعادلانه
dumping U رقابت مکارانه
theoretical competition U رقابت فرضی
workable competition U رقابت عملی
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
pure competition U رقابت محض
pure competition U رقابت خالص
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
partial competition U رقابت جزئی
natural competition U رقابت طبیعی
dicing U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
keen U قابل رقابت
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
keenest U قابل رقابت
competence U روح رقابت
competitively U از روی رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
monopolistic competition U رقابت انحصاری
corrival U رقابت کردن
atomistic competition U رقابت ذرهای
contestation U رقابت مرافعه
antagonistically U ازروی رقابت
emulated U رقابت کردن با
vying U رقابت کننده
competitiveness U رقابت امیز
competitive U رقابت امیز
fair competition U رقابت عادلانه
autocompetition U رقابت با خود
emulate U رقابت کردن با
destructive competition U رقابت مخرب
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
competition rules U قوانین رقابت
competes U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
emulating U رقابت کردن با
rivals U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
emulates U رقابت کردن با
imperfect competition U رقابت ناقص
vies U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
competetive U رقابت امیز
fair competition U رقابت منصفانه
vied U رقابت کردن
compete U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
free competition U رقابت ازاد
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
sturt U ازار دادن رقابت
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
destructive competition U رقابت زیان اور
competitive U قابل رقابت رقابتی
competitive factors U عوامل محرک رقابت
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com