English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decoppering U رفع رسوبات مس از داخل لوله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
muzzle burst U ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
bore U داخل لوله توپ
gun bore U داخل لوله توپ
homes U جا به داخل لوله راندن
home U جا به داخل لوله راندن
bores U داخل لوله توپ
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
ramming U راندن گلوله به داخل لوله
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
barrel reflector U منعکس کننده وضع داخل لوله
ram U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
coppering U مس گیری رفع رسوب مس از داخل لوله
borescope U وسیله دیدن خان کشی داخل لوله
boresafe fuze U ماسوره دارای ضامن حرکت در داخل لوله
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
back pressure valve U سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
bore reset U وسیله نگهدارنده کلینومتر پایه نصب کلینومتر در داخل لوله
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
suspensed sediment U رسوبات معلق در اب
bed materials U رسوبات بستر
bed material U رسوبات بستر
fouling U رسوب رسوبات
wash out valve U شیر تخلیه رسوبات در مخزن
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
alluviation U رسوبات ماسه و شن ناشی ازکم شدن سرعت جریان رودخانه
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
gum U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gumming U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gums U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gummed U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
hoses U لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing U لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose U لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed U لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate U بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
breech end U انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
go devil U لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
thermionic tube U لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannon U لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannons U لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
jack ring U حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
vas deferens U لوله خروجی بیضه لوله منی
rigatoni U رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
to pipeline U با خط لوله لوله کشی کردن
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
oviduct U لوله رحمی لوله فالوپ
sockets U بست لوله دوراهی لوله
water pipe U لوله مخصوص لوله کشی اب
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression U میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
flash tube U لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
back to battery U برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
collimating sight U دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
insides U داخل
interiors U داخل
interior U داخل
inside U داخل
within U در داخل
anie U داخل
lineball U داخل
within <prep.> U در داخل
intra U داخل
interiorly U از داخل
aboard U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
withindoors U در داخل
to cut in U داخل شدن
inbound U داخل مرز
inboard U به طرف داخل
to go in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
inboard U به سمت داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
to go into U داخل شدن در
on line U داخل رده
ingoing U داخل شونده
to step inside U داخل شدن
to walk in U داخل شدن
to line-jump U داخل صف زدن
ingratiate U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
he is not in it U داخل نیست
to step in U داخل شدن
anieoro U از داخل به خارج
anieoro U به طرف داخل
interns U داخل شدن در
incorporate U داخل کردن
heave in U کشیدن به داخل
incorporates U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
intern U داخل شدن در
inboard U داخل کشتی
ingratiates U داخل کردن
interning U داخل شدن در
ingratiating U داخل کردن
intercontinental U داخل قاره
imbark U داخل کردن
impenetrable U داخل نشدنی
implode U از داخل ترکیدن
interchart U در داخل نقشه
intraspecies U داخل گونهای
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
inward U داخل رونده
introgresseive U داخل شونده
intromit U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
work in U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
inhaul U به داخل کشنده
inside wiring U سیمکشی داخل
engaged in war U داخل جنگ
to work in U داخل کردن
intermolecular U در داخل ذرات
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
uchi uke U دفاع از داخل
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
interservice U داخل قسمت
interurban U داخل شهری
intrant U داخل شونده
intercellular U داخل سلولی
interior wiring U سیمکشی داخل
inhaul U به داخل کشیدن
ingressive U داخل شونده
enters U داخل کردن
to cut in line U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
on berth U در داخل بندر
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
intradivision U در داخل لشگر
enter U داخل شدن
phase in U داخل کردن
immit U داخل کردن
entered U داخل کردن
cross hair U خط داخل دوربین
grind internally U داخل را ساییدن
enters U داخل شدن
enter U داخل عضویت شدن
swap in U مبادله کردن به داخل
plunged U ناگهان داخل شدن
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
to enter the military U داخل نظام شدن
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
up country U نواحی داخل کشور
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
to go to the front U داخل جنگ شدن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
plunges U ناگهان داخل شدن
plunge U ناگهان داخل شدن
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
to breakin U خودرا داخل کردن
sighting U دیدن از داخل دوربین
withindoors U اشخاص داخل منزل
entered U داخل عضویت شدن
enters U داخل عضویت شدن
sightings U دیدن از داخل دوربین
to come in U داخل شدن بدردخوردن
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
irreptitious U نهانی داخل شده
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
launch into politics U داخل سیاست شدن
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
court tennis U تنیس داخل سالن
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
on side U در داخل خط خارج نشده
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
i went in to the garden U داخل باغ شدم
implode U از داخل منفجر شدن
home market U بازار داخل کشور
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
inside of U داخل و یا توی چیزی
furnace room U فضای داخل کوره
furnace campaign U عملیات داخل کوره
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
intrant U داخل نفوذ کننده
intratheater U داخل صحنه عملیات
phase in U به ترتیب داخل شدن
built in U موجود در داخل چیزی
coolant U مایع داخل رادیاتور
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
reentrant U دوباره داخل شونده
ingredient U داخل شونده عوامل
reentrant U متوجه بسمت داخل
coolants U مایع داخل رادیاتور
ingredients U داخل شونده عوامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com