English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
officialism U رسمیت مقررات اداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet U کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy U حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies U تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy U تاسیسات اداری حکومت اداری
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
solemnization U رسمیت
formality U رسمیت
sanctions U به رسمیت شناختن
recognising U به رسمیت شناختن
recognize U به رسمیت شناختن
recognizing U به رسمیت شناختن
sanctioned U به رسمیت شناختن
sanction U به رسمیت شناختن
recognises U به رسمیت شناختن
sanctioning U به رسمیت شناختن
recognition U به رسمیت شناختن
officialize U رسمیت دادن
recognizes U به رسمیت شناختن
authenticating U سندیت یا رسمیت دادن
authenticates U سندیت یا رسمیت دادن
unofficial U دارای عدم رسمیت
authenticate U سندیت یا رسمیت دادن
authenticated U سندیت یا رسمیت دادن
workday U ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays U ایام کار اداری ساعات کار اداری
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
exchange of full powers U رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
precepts U مقررات
precept U مقررات
regulation U مقررات
provisions U مقررات
measure U مقررات
arrangements U مقررات
disposition U مقررات
regulations U مقررات
arrangement U مقررات
requirement U مقررات
The regulations in force . U مقررات جاری
trancscendent U ماورای مقررات
disciplinary regulation U مقررات انضباطی
standard specification U مقررات استاندارد
by rule U طبق مقررات
control measures U مقررات کنترلی
army regulation U مقررات ارتشی
holding U نقض مقررات
operating instruction U مقررات کار
by law U طبق مقررات
ordinance U مقررات محلی
instruction for assembly U مقررات نصب
ordinances U مقررات محلی
mounting instruction U مقررات نصب
military doctorine U مقررات نظامی
government regulation U مقررات دولتی
laws of the game U مقررات مسابقه
infraction U نقض مقررات
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
manual U مقررات کتاب راهنما
illegally U برخلاف قانون و مقررات
lodge-books U کتاب مقررات معماری
illicit U نا مشروع مخالف مقررات
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
instituting U اصل قانونی مقررات
tariff regulations U مقررات تعرفه بندی
instituted U اصل قانونی مقررات
institutes U اصل قانونی مقررات
red tape U مقررات دست و پاگیر
institute U اصل قانونی مقررات
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
sanctioned laws U قوانین یا مقررات مصوبه
inland rules U مقررات حرکت در ابهای داخلی
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
meter rule U مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
highway dispatch U مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
regulation U نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
deviations U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
prodify U تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
expedite rule U مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
The regulations are stI'll in force ( effect ) . U این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
There is an outcry against these regulations. U همه از این مقررات فریادشان بلند است
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
marquis queensberry rules U مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
bureaucrats U اداری
executory U اداری
official U اداری
departmental U اداری
bureaucrat U اداری
formal U اداری
administerial U اداری
administrative U اداری
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
officialism U سیستم اداری
prefecture U حوزه اداری
management expenses U مخارج اداری
overhead gharges U هزینه اداری
official communications U مکاتبات اداری
office work U کار اداری
prefectoral U وابسته به اداری
office building U ساختمان اداری
office computer U کامپیوتر اداری
office hours U ساعات اداری
prefectorial U وابسته به اداری
office chair U مبل اداری
office chair U صندلی اداری
a white collar job U کار اداری
service element U عنصر اداری
administrative law U حقوق اداری
administrative services U قسمتهای اداری
administrative command U یکان اداری
administrative channels U طرق اداری
administrative tribunal U دادگاه اداری
administrative channels U مجاری اداری
administrative capacity U فرفیت اداری
administratively U بطور اداری
administrative approval U موافقتنامه اداری
administrative command U فرماندهی اداری
administrative services U خدمات اداری
administrative escort U ناو اداری
administrative law U قوانین اداری
administrative flight U هواپیمای اداری
administrative march U راهپیمایی اداری
administrative flight U پرواز اداری
administrative movement U حرکت اداری
administrative net U شبکه اداری
administrative order U دستور اداری
administrative publications U نشریات اداری
administration building U قسمت اداری
bureaucreat U گماشته اداری
bureaucrats U مامور اداری
bureaucrat U مامور اداری
paperwork U تشریفات اداری
bureaus U هیئت اداری
bureau U هیئت اداری
red tape U فرمالیته اداری
departmentally U ازلحاظ اداری
departmental intelligence U اطلاعات اداری
administration building U ساختمان اداری
business hours U ساعت اداری
administrative budget U بودجه اداری
malfeasance U خطای اداری
unofficial U غیر اداری
circular letter U بخشنامه اداری
circular letter U نامه اداری
officially U از طریق اداری
officialdom U سیستم اداری
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
systems U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
bureaucratic U وابسته به امور اداری
officer U مامور کارمند اداری
administrative escort U ناو اسکورت اداری
administrative data processing U پردازش دادههای اداری
service echelon U رده اداری و خدماتی
placeman U صاحب منصب اداری
provisional order U دستور موقت اداری
office information system U سیستم اطلاعات اداری
key personnels U کادر اداری اصلی
office swivel chair U صندلی گردان اداری
administrative landing U پیاده شدن اداری
general administration cost U هزینه عمومی اداری
deck department U قسمت اداری ناو
officers U مامور کارمند اداری
extra official U بیرون ازوفایف اداری
superstructures U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
services U قسمتهای اداری ادارات نظامی
disciplinary court U دادگاه انتظامی محکمه اداری
ministerial U وابسته به وزیر یا کشیش اداری
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
genitourinary U وابسته به دستگاه اداری تناسلی
superstructure U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formal U مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative lead time U زمان اداری دریافت اماد
administrative storage U انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings U ارسال اماد به طریق اداری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com