Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to vote somebody on the board of directors
U
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
boarded
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board of directers
U
هیئت مدیره
board of directors
U
هیئت مدیره
board of direcotors
U
هیئت مدیره
director
U
عضو هیئت مدیره
directorates
U
هیئت مدیره ستادی
chief executive officer
[CEO]
[American E]
U
رئیس هیئت مدیره
president of the board
[ American E]
U
رئیس هیئت مدیره
chairman of the board
[of directors/managers]
U
رئیس هیئت مدیره
directorate
U
هیئت مدیره ستادی
directors
U
عضو هیئت مدیره
editorial staff
U
هیئت مدیره یانویسنده
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
chairmen
U
مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman
U
مدیر رئیس هیئت مدیره
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
directorate
[of a company]
U
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
board of
[executive]
directors
U
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
to be masked
U
تدیل هیئت دادن
transmute
U
تغییر هیئت دادن
transmutes
U
تغییر هیئت دادن
transmuted
U
تغییر هیئت دادن
transmuting
U
تغییر هیئت دادن
presidium
U
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardroom
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
U
هیئت داوری هیئت قضات
panelist
U
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
governesses
U
مدیره
governess
U
مدیره
directress
U
مدیره
manageress
U
مدیره
head mistress
U
مدیره
manageresses
U
مدیره
directrix
U
مدیره
headmistresses
U
مدیره
lady principal
U
مدیره
administratrix
U
مدیره
headmistress
U
مدیره
board of directors
U
هیات مدیره
matron
U
مدیره سرپرستار
schoolma'am
U
مدیره مدرسه
matrons
U
مدیره سرپرستار
directorates
U
هیات مدیره
schoolmarm
U
مدیره مدرسه
directorate
U
هیات مدیره
managing committee
U
هیات مدیره
managing commission
U
هیات مدیره
dames
U
کدبانو مدیره
administratrix
U
مدیره تصفیه
dame
U
کدبانو مدیره
schoolmistress
U
مدیره اموزشگاه
schoolmistresses
U
مدیره اموزشگاه
chairman
U
رئیس هیات مدیره
chairmen
U
رئیس هیات مدیره
chairman of the board of directors
U
رئیس هیات مدیره
supinator
U
عضله مدیره بخارج
editoress
U
مدیره روزنامه یامجله
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
bar council
U
هیات مدیره کانون وکلا
editorial board
U
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
lawn sprinkler
U
برای چمن اب دادن
microsoft
U
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
smoothing or smoothed varnish
U
لاک برای جلا دادن
times
U
وقت قرار دادن برای
timed
U
وقت قرار دادن برای
time
U
وقت قرار دادن برای
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
benchrest
U
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
U
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
Baa!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side
U
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
waff
U
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
customizing
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
customized
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customised
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customises
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
forms
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customising
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
packs
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
to wave one's handkerchief
U
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
adding
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
clicks
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
ground
U
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
increments
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
thrust
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
add
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
thrusts
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
nil pointer
U
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
adds
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clicked
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clocks
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
numeric
U
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
steel wool
U
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
click
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
experimental free handicap
U
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
increment
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
PRN
U
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
mock-ups
U
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
digits
U
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digit
U
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
constituted
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
alert
U
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
constitutes
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
accuracy
U
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
blips
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerted
U
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
blip
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerts
U
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com