English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jcs U رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff U رئیس ستاد ارتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supreme commander's staff U ستاد کل ارتش
general staff U ستاد ارتش
army general staff U ستاد عمومی ارتش
supreme commander's staff U ستاد عالی ارتش
staff U چوب پرچم ستاد ارتش
staffs U چوب پرچم ستاد ارتش
staffed U چوب پرچم ستاد ارتش
Chief of Staff U رئیس ستاد
Chiefs of Staff U رئیس ستاد
vice chief of staff U جانشین رئیس ستاد
joint chief of staff U رئیس ستاد مشترک
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
jcs U رئیس ستاد مشترک
quartermaster general U رئیس کل کارپردازی ارتش
surgeon general U رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
judge advocate general U رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
combined staff U ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff U ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
gl U مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army U ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
active army U ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation U ارتش فاتح ارتش اشغالگر
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
in service U درخدمت ارتش در ارتش
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
general staff U ستاد کل
headquarters U ستاد
officer on duty U افسرنگهبان ستاد
conducting staff U ستاد هادی
army staff U ستاد نظامی
integrated staff U ستاد توام
staff officer U افسر ستاد
special staff U ستاد تخصصی
operational headquarters U ستاد عملیاتی
combined staff U ستاد مرکب
GHQ U ستاد عمومی
personal staff U ستاد شخصی
brigade headquarters U ستاد تیپ
brigade staff U ستاد تیپ
directing staff U ستاد هادی
staffed U 1- ستاد 2- کارکنان
duty officer U افسرمداومتکار ستاد
joint U ستاد مشترک
staff U 1- ستاد 2- کارکنان
staff U قسمت ستاد
general staff U ستاد عمومی
joint staff U ستاد مشترک
vice chief of staff U دستیاررئیس ستاد
staffed U قسمت ستاد
staffs U قسمت ستاد
staffs U 1- ستاد 2- کارکنان
personal staff U ستاد خصوصی فرمانده
staffs U پرسنل ستاد ستادی
staff U پرسنل ستاد ستادی
army staff U ستاد نیروی زمینی
duty officer U افسر نگهبان ستاد
GHQ U مخفف ستاد مرکزی
directing staff U ستاد هدایت کننده
staffed U پرسنل ستاد ستادی
conducting staff U ستاد هدایت کننده
planning staff U ستاد طرح ریزی کننده
general staff college U دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
staffs U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
reconstitution site U قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
field army U ارتش
armies U ارتش
army U ارتش
standing U ارتش ثابت
army artillery U توپخانه ارتش
general issue U ملزومات ارتش
constable U افسر ارتش
field army U ارتش صحرایی
regular U ارتش کادر
irregulars U ارتش نامنظم
regulars U ارتش کادر
servicemen U عضو ارتش
serviceman U عضو ارتش
field army U ارتش رزمی
constables U افسر ارتش
the rank and file U توده ارتش
the a of the army U پیشرفت ارتش
army stores U فروشگاه ارتش
majoring U سرگرد ارتش
standing army U ارتش دائمی
standing army U ارتش منظم
the red army U ارتش سرخ
army group U گروه ارتش
the losses of the army U تلفات ارتش
army corps U سپاههای ارتش
army commander U فرمانده ارتش
women's army corps U ارتش زنان
regular army U ارتش دائمی
military campaign U لشکرکشی [ارتش]
active duty U ارتش کادر
active army U ارتش کادر
state guard U ارتش ایالتی
militarism U ارتش سالاری
regular army U ارتش منظم
combined arms army U ارتش مرکب
majored U سرگرد ارتش
major U سرگرد ارتش
pentagons U ارتش امریکا
pentagon U ارتش امریکا
military U جنگی ارتش
army beta test U ازمون بتای ارتش
army alpha test U ازمون الفای ارتش
field grade U افسر ارشد ارتش
foreignlegion U سرباز داوطلب در ارتش
army troops U یکانهای رده ارتش
rifleman U تفنگ دار [ارتش]
martial U وابسته به ارتش نظامی
marching order [travel order] U دستور پیشروی [ارتش]
dismissal of the armey U مرخص کردن از ارتش
army service area U منطقه عقب ارتش
conscript army U ارتش سربازان وفیفه
women's army corps U قسمت زنان ارتش
to dismiss [American E] U مرخص کردن [ارتش]
standing army U ارتش کادر ثابت
punitive article U قوانین جزایی ارتش
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed U ارتش ذخیره بیکاران
brass hat U افسر ارشد ارتش
regular army U ارتش کادر ثابت
armies U ارتش نیروی زمینی
to fall out U معاف کردن [ارتش]
to dismiss [American E] U معاف کردن [ارتش]
industrial reserve army U ارتش ذخیره صنعتی
brass hats U افسر ارشد ارتش
army U ارتش نیروی زمینی
to fall out U مرخص کردن [ارتش]
general issue U تدارکات عمومی ارتش
general officer U امرای ارتش امیران
vivandiere U اغذیه فروش ارتش
regiment U گردان در ارتش انگلیس
military justice U قوانین جزایی ارتش
regiments U گردان در ارتش انگلیس
USA U ارتش ایالات متحده
yeomanry U ارتش داوطلب از زارعین
the main army U بخش عمده ارتش
MI5 U بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
candidate U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
MI6 U بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
reenlistment U دوباره در ارتش استخدام شدن
post exchange U فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
candidates U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to see service U در ارتش یانیروی دریایی خدمت
warlord U افسر عالی رتبه ارتش
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
to issue marching order U دستور پیشروی دادن [ارتش]
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
seasoned troops U ارتش ورزیده و جنگ دیده
defense [American E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
defence [British E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
fusileer U هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
combat helmet U کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
pole position U آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
invasion currency U پول رایج ارتش اشغالگر
marksman U نشانه گیر [ارتش و ورزش]
fusilier U هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
countermarch U تغییر جهت حرکت ارتش
v , device U ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
agct U ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test U ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
conscription U داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
To what do you attributeThe failure of the army? U شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
veterinarians U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
joint operations U عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
american defense service medal U نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
veterinarian U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
civil military action U عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
commissariats U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
generals U ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
The army had to retreat from the battlefield. U ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
commissariat U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
militarists U ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
war footing U حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
militarist U ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
general U ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
sheik U رئیس
higher up U رئیس
headsman U رئیس
syndic U رئیس
head master U رئیس
mugwump U رئیس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com