English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he has passed the chair U رئیس بوده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
has-beens U بوده
been U بوده
i have been U بوده ام
has been U بوده
fact U بوده
facts U بوده
has-been U بوده
has been U بوده است
coffee roaster U قهوه بوده
has-been U بوده است
has-beens U بوده است
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
premundane U پیش ازافرینش جهان بوده
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
judea U یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
how long since is it? U چند وقت پیش بوده است
free thinker U کسیکه دارای فکر ازاد بوده
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
elam U کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
canon low U دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
syren U یکی از جانورانی که نصف زن ونصف دیگرپرنده بوده است
daimon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
daemon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
moses antedates zoroastes U موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
clavichord U یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
epanastrophe U شروع جملهای باهمان کلمه که دراخرجمله پیش بوده است
nereid U هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
glacial epoch U عصریخ :عصری که یخ بیشترنیم کره شمالی راپوشانده بوده است
limited divorce U طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
movable dam U سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
eocene U دوره زمین شناسی >ایوسن < در عهد سوم که بین >پلیوس < و اکیگوسن بوده
commodities U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
gorgon U یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
foreign excess U تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
tandem roller U نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
accadian U که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
fetish U اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
laced window U [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
unidirectional composite U ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
esquire U عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
fetishes U اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
administrator U رئیس
leader U رئیس
leaders U رئیس
mastered U رئیس
warden U رئیس
head master U رئیس
headsman U رئیس
higher up U رئیس
masters U رئیس
sheikhs U رئیس
director general U رئیس کل
director generals U رئیس کل
directors general U رئیس کل
administrators U رئیس
master U رئیس
wardens U رئیس
chairman U رئیس
chairmen U رئیس
administered U رئیس
administering U رئیس
administers U رئیس
chiefs U رئیس
chief U رئیس
provosts U رئیس
superintendent U رئیس
director U رئیس
warden U رئیس
headers U رئیس
superior U رئیس
superiors U رئیس
header U رئیس
directors U رئیس
provost U رئیس
sheik U رئیس
rulers U رئیس سر
commandant U رئیس
Dean U رئیس
presidents U رئیس
Deans U رئیس
headmen U رئیس
headman U رئیس
commandants U رئیس
administer U رئیس
ruler U رئیس سر
sheiks U رئیس
president U رئیس
syndic U رئیس
mugwump U رئیس
head U رئیس
sheikh U رئیس
superintendents U رئیس
totem poles U تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
compound bending U خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
totem pole U تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
reporting by axception U گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
sheik U رئیس قبیله
section chief U رئیس قبضه
sagamore U رئیس ایل
communication chief U رئیس ارتباطات
chief of police U رئیس شهربانی
veep U نایب رئیس
sachem U رئیس ایل
chief of protocol U رئیس تشریفات
chief of state U رئیس دولت
sheik U رئیس خانواده
Chancellors U رئیس دانشگاه
staff manager U رئیس کارگزینی
subprincipal U نایب رئیس
the pro tem chief U رئیس موقت
figureheads U رئیس بی نفوذ
figureheads U رئیس پوشالی
figurehead U رئیس بی نفوذ
figurehead U رئیس پوشالی
chairman U رئیس جلسه
speaker of parliament U رئیس پارلمان
vice president U معاون [رئیس]
shipmaster U رئیس کشتی
chairmen U رئیس جلسه
site manager U رئیس کارگاه
ring master U رئیس سیرک
social secretary U رئیس دفتر
speaker of parliament U رئیس مجلس
Chancellor U رئیس دانشگاه
beach master U رئیس بارانداز
mint master U رئیس ضرابخانه
wharfmaster U رئیس بندر
kapell meister U رئیس ارکستر
jurat U رئیس شهرداری
chairpersons U رئیس جلسه
First Ladies U زن رئیس جمهور
First Lady U زن رئیس جمهور
hierarch U رئیس روحانی
heresiarch U رئیس رافضیون
heguman U رئیس دیر
lady principal U خانم رئیس
leadden limbs U رئیس اسپ
wharfmaster U رئیس اسکله
office manager U رئیس اداره
office manager U رئیس دفتر
mess president U رئیس باشگاه
anchor man U رئیس گروه
anchor men U رئیس گروه
anchormen U رئیس گروه
lord chancellor U رئیس کل داوران
chairperson U رئیس جلسه
wagon master U رئیس قطار
head of the state U رئیس دولت
head of business firm U رئیس تجارتخانه
shop stewards U رئیس گروه
He is in bad with the boss. U با رئیس اش بد است
Chief of protocol. Master of ceremonies. U رئیس تشریفات
harbour master U رئیس بندر
dominie U رئیس اموزشگاه
vice president U نایب رئیس
presidentess U زن رئیس جمهور
president of the republic U رئیس جمهور
head mistress U خانم رئیس
phylarch U رئیس قبیله
shop steward U رئیس گروه
podesta U رئیس شهربانی
harbor master U رئیس بندر
gun captain U رئیس توپ
gun captain U رئیس قبضه
post general U رئیس کل پست
president of the court U رئیس دادگاه
vice chairman U نایب رئیس
patriarch U رئیس خانواده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com