English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jack and gill U دونامه نماینده ........
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
agents U نماینده
proxy U نماینده
deputy U نماینده
delegate U نماینده
delegated U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
agent U نماینده
attorney U نماینده
attorneys U نماینده
delegates U نماینده ها
representatives U نماینده ها
dept U نماینده
proctor U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
depts U نماینده
deligate U نماینده
indicant U نماینده
indicatory U نماینده
mercantile agent U نماینده
agencies U نماینده
agency U نماینده
representative U نماینده
doers U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
indicator U نماینده
doer U نماینده
deputies U نماینده
representatives U نماینده
law agent U نماینده حقوقی
Member of Parliament U نماینده مجلس
insurance agent U نماینده بیمه
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
internunico U نماینده پاپ
law agent U نماینده قضایی
Members of Parliament U نماینده مجلس
expessive U حاکی نماینده
envoy U مامور نماینده
check indicator U نماینده مقابله
assignee U نماینده مامور
by depty U بوسیله نماینده
consular agent U نماینده کنسولی
envoys U مامور نماینده
overseas agent U نماینده خارجی
customs agent U نماینده گمرکی
envoi U مامور نماینده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
stack indicator U نماینده پشته
walking delegate U نماینده سیار
election U انتخاب نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
sales representative U نماینده فروش
marker ship U کشتی نماینده
opostolic delegate U نماینده پاپ
pathognomic U نماینده ناخوشی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
permanent deligate U نماینده دایمی
priority indicator U نماینده اولویت
representative elements U عناصر نماینده
sales agent U نماینده فروش
parliamentarian U نماینده مبرز
deputation U نماینده نمایندگی
deputies U وکیل نماینده
representation U تمثال نماینده
parliamentarians U نماینده مبرز
deputations U نماینده نمایندگی
represents U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
legate U نماینده پاپ
represent U نماینده بودن
legates U نماینده پاپ
deputy U وکیل نماینده
representations U تمثال نماینده
polyphonous U نماینده چندین صدا
senators U نماینده مجلس سنا
regent U نماینده پادشاه رئیس
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
factors U حق العمل کار نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
legates U نماینده پاپ حاکم
polyphonic U نماینده چندین صدا
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
officially represented U دارای نماینده رسمی
exponent U شرح دهنده نماینده
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
regents U نماینده پادشاه رئیس
to act for somebody U نماینده کسی بودن
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
ho stands for water U نماینده اب است O2H
exponents U شرح دهنده نماینده
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
factor U حق العمل کار نماینده
legate U نماینده پاپ حاکم
full length U نماینده تمام قدانسان
senator U نماینده مجلس سنا
sole agent U نماینده منحصر بفرد
guidon U پرچم نماینده واحد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
home service agent U نماینده فروش داخلی
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC U سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group U حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire U نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
internunico U فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
proxy variables U متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
High Commissioner U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
High Commissioners U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
resident engineer U مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
sole a for iran U تنهانماینده برای ایران نماینده انحصاری برای ایران
politic U سیاسی نماینده سیاسی
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com