English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
inserts U جاسازی
fitting U جاسازی
inserting U جاسازی
insert U جاسازی
block out U جاسازی
embedded U جاسازی شده
insertion U جاسازی تعبیه
sponson U جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
strike root U ریشه کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtained U فراهم کردن گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
to get to U شروع کردن دست گرفتن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
bozo bit U بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
kill off U سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
meaconing U گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber U محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
assume U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
assumes U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com