Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Upon reflection , I realized that …
U
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
What have I done to offend you?
U
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
I was keeping my fingers crossed .
U
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
on ones guard
U
متوجه
advertent
U
متوجه
overhanging
U
متوجه
heedful
U
متوجه
tenty
U
متوجه
attentive
U
متوجه
regardful
U
متوجه
eureka
U
>من کشف کردم <
I am freezing ( to death) .
U
از سرمایخ کردم
It slipped my mind.
U
آن را فراموش کردم.
I am late.
U
من دیر کردم.
i hid my self
U
را پنهان کردم
iwas late
U
دیر کردم
i asked him a question
U
پرسشی از او کردم
I made a mistake . I was wrong.
U
من اشتباه کردم
i knocked at the door
U
دق الباب کردم
the trusty is that i forgot it
U
فراموش کردم
to waken
U
متوجه کردن
heliotropic
U
متوجه پرتوافتاب
wistful
U
متوجه ارزومند
see through
U
متوجه شدن
presentient
U
قبلا متوجه
tendentious
U
متمایل متوجه
Be carful .
U
متوجه باش
particular redemption
U
متوجه فقره
point
U
متوجه ساختن
see-through
U
متوجه شدن
directs
U
متوجه ساختن
directed
U
متوجه ساختن
lends
U
متوجه شدن
lend
U
متوجه کردن
finical
U
متوجه جزئیات
theocentric
U
متوجه بخدا
direct
U
متوجه ساختن
lend
U
متوجه شدن
lends
U
متوجه کردن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
i made him go
U
او راوادار به رفتن کردم
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
i made him go
U
او را وادار کردم برود
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
U
ناهار مهمانش کردم
i forgot all about it
U
به کلی فراموش کردم
i did that of my own free will
U
این کار را کردم
I incurred a heavy loss.
U
ضرر زیادی کردم
i am through with my work
U
ازکارفراغت پیدا کردم
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
U
هر چه سعی کردم نشد
i managed to do it
U
ان کار را درست کردم
i was too indulgent to him
U
زیاد به او گذشت کردم
What have I done to offend you?
U
من چطور تو را ناراحت کردم؟
i a the beauties of nature
U
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I see now . I got it now . I understand now.
U
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
he aimed it at me
U
سخنش متوجه من بود
I am beginning to realize ( understand ) .
U
کم کم دارم متوجه می شوم
It has come to my notice that…
U
اخیرا"متوجه شده ام که ...
see the light
<idiom>
U
متوجه اشتباه شدن
He is attentive to his work .
U
متوجه کارش است
earthbound
U
متوجه بسوی زمین
acroscopic
U
متوجه به بالا صعودی
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
It dawned on me.
U
بعدش من متوجه شدم.
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
Oh, I see!
U
آه، الان متوجه شدم!
Now I understand!
U
حالا متوجه شدم!
self centered
U
متوجه نفس خود
point
U
به سمت متوجه کردن
otherworldly
U
متوجه دنیای دیگر
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
U
باز هم متوجه نشدن
I have entangled myself with the banks .
U
خودم را گرفتار بانک ها کردم
i stated the facts
U
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I stayed up reading until midnight.
U
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i saw him off the premises
U
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
If I find the time .
U
اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
U
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i repaid his kindress in kind
U
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i provided for his safety
U
وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
Since I left school.
U
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
U
هر طور کردم غلط درآمد
i did all in my power
U
انچه در توانم بود کردم
the trusty is that i forgot it
U
حقیقا امراینست که فراموش کردم
I sent him packing.
U
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
I thought so.
U
منم همینطور فکر کردم.
i did my best
U
منتهای کوشش خود را کردم
Be carful of your health .
U
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
I am concentrating on my studies .
U
افکارم متوجه مطالعاتم است
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
U
کسی را متوجه چیزی کردن
great dangers impend over us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
animadvert
U
اعتراض کردن متوجه شدن
great dangers overhang us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما است
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
i did it for show
U
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i made him my proxy
U
او رااز جانب خود وکیل کردم
I've shoveled snow all the morning.
U
من تمام صبح برف پارو کردم.
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I reckoned him as my friend.
U
اورا دوست خود حساب می کردم
I had a hell of a time to fix the engine.
U
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i waved him nearer
U
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i am & out
U
پنج لیره اشتباه حساب کردم
I weighed myself today .
U
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i did it only for your sake
U
تنها به خاطرشما این کار را کردم
I found a hair in the soup .
U
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
i gave up the idea
U
ازان خیال صرف نظر کردم
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
It finally sunk in !
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
At last the penny dropped!
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to pull any one's sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
U
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
to strike at any one
U
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to pull any one by the sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
I shared out the money among four persons.
U
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I played every trick in the book .
U
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I expended all my capital on equipment.
U
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I ran away lest I should be seen .
U
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider .
U
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I stand corrected.
U
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Did I say anything different?
U
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
i owe for all my books
U
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment
U
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
U
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me.
U
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house.
U
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it.
U
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
introvert
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
i thanked him for his trouble
U
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a
U
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
extrovert
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off?
U
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
blind side
U
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop
U
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
sailings
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
U
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
i thought of you
U
جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
i attmpted to sing
U
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
onshore
U
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
continually
U
دوباره و دوباره
revet
U
دوباره
anew
U
دوباره
again
U
دوباره
de novo
U
دوباره
bis
U
دوباره
on more
U
دوباره
afresh
U
دوباره
reproduces
U
دوباره تولیدکردن
rewriter
U
دوباره نویس
redevelop
U
دوباره فاهرکردن
twice born
U
دوباره زاد
plerosis
U
دوباره پرشدن
once more
U
دوباره باردیگر
rewake
U
دوباره برانگیختن
second check
U
بررسی دوباره
refreshing
U
دوباره سازی
refreshingly
U
دوباره سازی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com