Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reenlistment
U
دوباره در ارتش استخدام شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reenagement
U
استخدام دوباره
reemploy
U
دوباره استخدام کردن
reengage
U
دوباره استخدام کردن
union shop
U
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruit
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
in service
U
درخدمت ارتش در ارتش
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
sorb
U
استخدام
recruitment
U
استخدام
serviced
U
استخدام
employment
U
استخدام
service
U
استخدام
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
employer
U
استخدام کننده
employs
U
استخدام کردن
employing
U
استخدام کردن
employed
U
استخدام کردن
employ
U
استخدام کردن
unemployable
U
غیرفابل استخدام
employable
U
قابل استخدام
enroll
U
استخدام کردن
featherbed
U
استخدام کارمنداضافی
take into service
U
استخدام کردن
retd
U
مخفف در استخدام
engages
U
استخدام کردن
public service
U
استخدام دولتی
personnel manager
U
مدیر استخدام
personnel management
U
مدیریت استخدام
engage
U
استخدام کردن
to retain
U
استخدام کردن
employers
U
استخدام کننده
working paper
U
ورقهء استخدام کارگر
recruit
U
نواموز استخدام کردن
recruited
U
نواموز استخدام کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
inductee
U
نفر استخدام شده
administrative contracting office
U
دفتر استخدام کارگزینی
labour policy
U
سیاست استخدام کارکنان
recruits
U
نواموز استخدام کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
recruiting
U
نواموز استخدام کردن
to retain a freelancer
U
استخدام کردن پیشه ور آزاد
employs
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employ
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employed
U
بکار گماشتن استخدام کردن
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
employing
U
بکار گماشتن استخدام کردن
sign on
U
قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to hire
U
برگزیدن برای کار
[استخدام کردن]
open shop
U
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
field army
U
ارتش
army
U
ارتش
armies
U
ارتش
field army
U
ارتش صحرایی
military
U
جنگی ارتش
field army
U
ارتش رزمی
combined arms army
U
ارتش مرکب
militarism
U
ارتش سالاری
majored
U
سرگرد ارتش
state guard
U
ارتش ایالتی
women's army corps
U
ارتش زنان
the red army
U
ارتش سرخ
regular army
U
ارتش منظم
serviceman
U
عضو ارتش
military campaign
U
لشکرکشی
[ارتش]
regular army
U
ارتش دائمی
standing army
U
ارتش دائمی
standing army
U
ارتش منظم
supreme commander's staff
U
ستاد کل ارتش
general staff
U
ستاد ارتش
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
the losses of the army
U
تلفات ارتش
general issue
U
ملزومات ارتش
the rank and file
U
توده ارتش
army corps
U
سپاههای ارتش
servicemen
U
عضو ارتش
constable
U
افسر ارتش
army group
U
گروه ارتش
major
U
سرگرد ارتش
constables
U
افسر ارتش
army artillery
U
توپخانه ارتش
standing
U
ارتش ثابت
regulars
U
ارتش کادر
regular
U
ارتش کادر
army commander
U
فرمانده ارتش
active duty
U
ارتش کادر
active army
U
ارتش کادر
majoring
U
سرگرد ارتش
irregulars
U
ارتش نامنظم
pentagon
U
ارتش امریکا
pentagons
U
ارتش امریکا
army stores
U
فروشگاه ارتش
yeomanry
U
ارتش داوطلب از زارعین
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
regular army
U
ارتش کادر ثابت
armies
U
ارتش نیروی زمینی
supreme commander's staff
U
ستاد عالی ارتش
women's army corps
U
قسمت زنان ارتش
standing army
U
ارتش کادر ثابت
the main army
U
بخش عمده ارتش
vivandiere
U
اغذیه فروش ارتش
reserve components
U
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed
U
ارتش ذخیره بیکاران
USA
U
ارتش ایالات متحده
army alpha test
U
ازمون الفای ارتش
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
martial
U
وابسته به ارتش نظامی
field grade
U
افسر ارشد ارتش
foreignlegion
U
سرباز داوطلب در ارتش
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
army
U
ارتش نیروی زمینی
army general staff
U
ستاد عمومی ارتش
brass hat
U
افسر ارشد ارتش
brass hats
U
افسر ارشد ارتش
regiments
U
گردان در ارتش انگلیس
regiment
U
گردان در ارتش انگلیس
army service area
U
منطقه عقب ارتش
army beta test
U
ازمون بتای ارتش
army troops
U
یکانهای رده ارتش
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
rifleman
U
تفنگ دار
[ارتش]
jcs
U
رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff
U
رئیس ستاد ارتش
military justice
U
قوانین جزایی ارتش
punitive article
U
قوانین جزایی ارتش
quartermaster general
U
رئیس کل کارپردازی ارتش
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
general officer
U
امرای ارتش امیران
industrial reserve army
U
ارتش ذخیره صنعتی
staffs
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staffed
U
چوب پرچم ستاد ارتش
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
fusilier
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
fusileer
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
invasion currency
U
پول رایج ارتش اشغالگر
seasoned troops
U
ارتش ورزیده و جنگ دیده
warlord
U
افسر عالی رتبه ارتش
countermarch
U
تغییر جهت حرکت ارتش
post exchange
U
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
MI6
U
بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
MI5
U
بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
marksman
U
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
candidates
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
pole position
U
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
defense
[American E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defence
[British E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
combat helmet
U
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
marksman
U
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
to see service
U
در ارتش یانیروی دریایی خدمت
v , device
U
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
To what do you attributeThe failure of the army?
U
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
conscription
U
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
agct
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
application
U
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications
U
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
to engage somebody as somebody
U
کسی را به عنوان کسی
[در پیشه ای]
استخدام کردن
joint operations
U
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
commissariat
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
generals
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
commissariats
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
militarist
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
The army had to retreat from the battlefield.
U
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
veterinarians
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com