Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To be hesitating. To vacI'llate between.
U
تردید داشتن
dubitation
U
تردید داشتن
scruple
U
تردید داشتن
yea and nay
U
تردید رای داشتن
question
U
تردید کردن در
tottered
U
تردید کردن
totter
U
تردید کردن
doubt
U
تردید کردن
questioned
U
تردید کردن در
questions
U
تردید کردن در
doubted
U
تردید کردن
queries
U
تردید کردن
call in question
U
تردید کردن در
totters
U
تردید کردن
querying
U
تردید کردن
query
U
تردید کردن
doubts
U
تردید کردن
doubting
U
تردید کردن
queried
U
تردید کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaching
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
U
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
U
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
uncertainties
U
تردید
query
U
تردید
doubts
U
تردید
unerring
U
بی تردید
dubiety
U
تردید
doubtless
U
بی تردید
queries
U
تردید
uncertainty
U
تردید
vibratility
U
تردید
doubted
U
تردید
vibrational
U
تردید
waveringly
U
با تردید
irresolution
U
تردید
unassailable
U
بی تردید
dubitation
U
تردید
doubting
U
تردید
querying
U
تردید
dubitate
U
تردید
hesitation
U
تردید
doubt
U
تردید
dubiosity
U
تردید
shilly shally
U
تردید
scruple
U
تردید
queried
U
تردید
vibration
U
تردید
swither
U
تردید
stickle
U
تردید
skepticism
U
تردید
incertiude
U
شک تردید
indecisiveness
U
تردید
questionless
U
بی تردید
indecision
U
تردید
acatalepsy
U
تردید
qualms
U
تردید
hertzprung russel diagram
U
تردید
qualm
U
تردید
hesitater
U
تردید کننده
question
U
تردید پرسش
hesitance
U
دودلی تردید
demurs
U
تردید رای
dubitable
U
قابل تردید
impeachable
U
قاب تردید
doubtfulness
U
حالت تردید
diffidently
U
با ترس یا تردید
hangs
U
تردید تمایل
hang
U
تردید تمایل
no doubt
U
بدون تردید
hesitancy
U
دودلی تردید
indubitable
U
بدون تردید
irresolutely
U
دودلانه با تردید
fishy
U
مورد تردید
indecision
U
تردید رای
doubtfully
U
از روی تردید
questionable
U
قابل تردید
hesitatively
U
از روی تردید
hesitantly
U
از روی تردید
undoubted
U
بدون تردید
demurring
U
تردید رای
demur
U
تردید رای
questions
U
تردید پرسش
questioned
U
تردید پرسش
demurred
U
تردید رای
indubious
U
تردید ناپذیر
irresolution
U
تردید رای
suspicion
[about somebody]
U
تردید
[به کسی]
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
indubitably
U
بطور غیرقابل تردید
suspicion
U
تردید مظنون بودن
There is no room for doubt.
U
جای تردید نیست
suspicions
U
تردید مظنون بودن
questionably
U
بطور قابل تردید
with a grain of salt
U
بقیداحتیاط بااندک تردید
unquestionable
U
غیر قابل تردید
there is no place for doubt
U
جای هیچگونه تردید نیست
contest
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful
U
ترکش مشکوک مورد تردید
indubious
U
غیر قابل تردید بی شبهه
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
unmistakable
U
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakably
U
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
without question
U
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
He accepted the job, albeit with some hesitation.
U
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
From your lips to God's ears!
<idiom>
U
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com