English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
i am purposed to go U قصد دارم بروم
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
I am thinding of going to Europe. U خیال دارم به اروپ؟ بروم
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
cyclotron U دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
he is in a hurry to go U عجله دارد برفتن
he must needs go U بیخوداصرار دارد برفتن
he was loath to go U بیمیل بود برفتن
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
he insists on going U اصرار دارد برفتن
he was not inclined to go U مایل برفتن نبود
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
iam proud to know him U از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
iam p to of knowing him U از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
it stings the conscience U وجدان را نیش میزند
roundsman U کسی که گشت میزند
server U بازیکنی که توپ را میزند
he rows 0 to the minute U او دقیقهای سی پارو میزند
rounder U کسی که دور میزند
bassist U کسی که ویلون سل میزند
he does nothing but talk U فقط حرف میزند
he coins money U گویی پول سکه میزند
It makes my stomach turn [over] . <idiom> U دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
the horse refuses the fence U اسب از پر چین عقب میزند
let me go U بروم
it fell to my lot to go U من شد که بروم
smatterer U کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
pone U کسیکه ورق بازی رابر میزند
cruisers U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
let me go U بگذار بروم
iam d. to go U مایلم بروم
it fell to my lot to go U قرار شد من بروم
i will go U که بروم میروم
i can go U میتوانم بروم
i ougth to go U باید بروم
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i made up my mind to go U بر ان شدم که بروم
iam a to go U میترسم بروم
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gold digger U زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
He advised (urged) me to go. U به من توصیه کرد که بروم
he gave me a sign to go U اشاره کرد که بروم
he insisted on me to go U اصرار کرد که بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
i am unwilling to go U راضی نیستم بروم
i am unwilling to go U مایل نیستم بروم
i am bend on going U مصمم هستم بروم
shall i go? U ایا باید بروم
byzantine U وابسته بروم شرقی
i made up my mind to go U نصمیم گرفتم که بروم
She asked me in (inside the house). U تعارفم کرد بروم بو
in order that i may go U برای اینکه بروم
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
How do I get to this place / this address? U چطور می تونم به ... بروم؟
i agreed to go U حاضر شدم بروم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
i may go U ممکن است بروم
wisecracker U کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
card sharps U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharp U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
obstruction guard U میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
i had barely time to get out U همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
I wI'll be damned if I ll go . U لعنت برمن اگه بروم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
may i go yes you may U ایا ممکن است من بروم
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
malingerers U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
malingerer U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
Can I get there on foot? U آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
I have a short trip ahead. U قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
He arrived just as I was about to go . U درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
How do I get to city center? U چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
You wont catch me going to his house . U غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
Can I drive to the centre of town? U آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
juke joint U رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
I have a carton of cigarettes U من یک ... دارم.
close the door please U خواهش دارم
own a house U خانهای دارم
my a is 0 years U من 04سال دارم
i wish to stay here U میل دارم ...
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
i maintain U عقیده دارم که ...
it is in my recollection U یاد دارم
I need my e U من دوست دارم
I have a question. U من یک سئوال دارم.
I'm in doubt about it. U من بهش شک دارم.
i intend to stay here U خیال دارم که ...
I agree. U قبول دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم
I am standing by you . I am right behind you . U هوایت را دارم
I have a headache. U من سر درد دارم.
I have tobacco. من یک توتون دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم.
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
precipitation U شتاب
in a hurry U در شتاب
hie thee U شتاب کن
speeds U شتاب
speeding U شتاب
haste U شتاب
hastiness U شتاب
expedience U شتاب
accelerator U شتاب
accelerators U شتاب
expediency U شتاب
acceleration U شتاب
speed U شتاب
pelted U شتاب
cursoriness U شتاب
over hasty U پر شتاب
at full lick U با شتاب
hustled U شتاب
unhurried U بی شتاب
unhurriedly U بی شتاب
hustle U شتاب
at leisure U بی شتاب
hustles U شتاب
pelts U شتاب
hustling U شتاب
acceleration lane U خط شتاب
pelt U شتاب
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
I have an appointment with the dentist. U با دندانساز قرار دارم
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
I am deae beat . I am tired out . U از خستگی دارم غش می کنم
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
I have a pain in my chest. U سینه درد دارم
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
I feel nauseated. U حالت تهوع دارم.
I feel like throwing up. <idiom> U دارم بالا میارم.
I believe in God. U من به خدا ایمان دارم.
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
I have cigar U من یک سیگار برگ دارم.
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
i am rials in pocket U سه ریال در جیب دارم
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
i am reluctant to go U اکراه دارم از رفتن
i have a hunch that U بیم یافن ان دارم که ...
i have a silk rug Štoo U یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i have a suit to the shah U به شاه عرض دارم
i have a hunch that U سخت گمان دارم که
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
dispatches U کشتن شتاب
acceleration space U فضای شتاب
acceleration time U زمان شتاب
dispatch U کشتن شتاب
accelerometer U شتاب سنج
accelerating power U قدرت شتاب
despatching U کشتن شتاب
acceleration of gravity U شتاب گرانی
acceleration coefficient U ضریب شتاب
acceleration due to gravity U شتاب ثقل
acceleration of free fall U شتاب گرانی
acceleration of free fall U شتاب ثقل
apparent gravity U شتاب گرانی
apparent gravity U شتاب ثقل
acceleration of gravity U شتاب ثقل
acceleration of gravity U شتاب گرانش
angular acceleration U شتاب زاویهای
to come along U شتاب کردن
spatchcock U با شتاب جادادن
to look sharp U شتاب کردن
to make a hurry U شتاب کردن
to make haste U شتاب کردن
despatches U کشتن شتاب
transverse acceleration U شتاب عرضی
despatched U کشتن شتاب
skelpit U شتاب کردن
skelp U شتاب کردن
whirry U شتاب کردن
angular acceleratin U شتاب زاویهای
retardation U شتاب منفی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com