Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
Other Matches
public sale
U
مزایده
tender
U
مزایده
tendered
U
مزایده
high bids
U
مزایده
tenderest
U
مزایده
high tender
U
مزایده
tendering
U
مزایده
bidding
U
مزایده
auctioned
U
مزایده
auctioning
U
مزایده
auctions
U
مزایده
auction
U
مزایده
highest bidder
U
برنده مزایده
auctioneers
U
متصدی مزایده
high tender
U
به مزایده گذاشتن
biddability
U
مزایده شدنی
bid
U
مناقصه مزایده
bid
U
پیشنهاد مزایده
bids
U
مناقصه مزایده
bids
U
پیشنهاد مزایده
auction sale
U
مزایده فروش
appeal for tenders
U
درخواست مزایده
auctioneer
U
متصدی مزایده
outcry
U
حراج مزایده
tender
U
مناقصه مزایده
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
tendering
U
مناقصه مزایده
outcries
U
حراج مزایده
tenderest
U
مناقصه مزایده
sell by auction
U
به مزایده فروختن
tendered
U
مناقصه مزایده
by tender
U
از طریق مزایده یا مناقصه
bidding
U
پیشنهاد مزایده کردن
bids
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
to invite tenders for something
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
licit
U
فروش ازطریق مزایده
tenderest
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bid
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
tender
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
auction of rug
U
حراج و مزایده فرش
tendered
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendering
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tender bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
U
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
tenderer
U
شرکت کننده در مزایده یامناقصه
call for tender
U
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
tender guarantee
U
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
tenderer
U
پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
summonsed
U
دعوت
summons
U
دعوت
summon
U
دعوت
calling
U
دعوت
summoned
U
دعوت
summonses
U
دعوت
summonsing
U
دعوت
bidding
U
دعوت
invitations
U
دعوت
invitation
U
دعوت
to invite
[to]
U
دعوت کردن
[به]
to call in
U
دعوت کردن
letter of invitation
U
رقعه دعوت
letter of invitation
U
دعوت نامه
caller
U
دعوت کننده
callers
U
دعوت کننده
challenge
U
دعوت بجنگ
challenged
U
دعوت بجنگ
ask
U
دعوت کردن
boarding call
U
دعوت به بازدید
unbidden
U
دعوت نشده
asked
U
دعوت کردن
asking
U
دعوت کردن
asks
U
دعوت کردن
convocate
U
دعوت کردن
challenges
U
دعوت بجنگ
convocator
U
دعوت کننده
invites
U
دعوت کردن
invite
U
دعوت کردن
invitatory
U
متضمن دعوت
invitation to treat
U
دعوت به معامله
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
invited
U
دعوت کردن
invitation to tender
U
دعوت به مناقصه
conference call
U
دعوت به سخنرانی
uninvited
U
دعوت نشده
defiance
U
دعوت به جنگ بی اعتنایی
invitee
U
شخص دعوت شده
tender notice
U
اگهی دعوت به مناقصه
I am invited tonight of all nights .
U
دعوت شدم آن هم امشب
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to throw down the glove
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
to disinvite somebody from an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
I'd like to ask her out.
U
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
gantlope
U
باند برای دست دعوت به مارزه
to withdraw the invitation to an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
gatecrashers
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
gatecrasher
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
raise a fuss
<idiom>
U
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner
U
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
selling race
U
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
bid
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
bid
U
امر کردن دعوت کردن
bids
U
امر کردن دعوت کردن
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com