Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to rap on the table
U
دست یا چیز دیگری روی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik
U
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john
U
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight
U
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
topography
U
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer
U
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
U
موشک زمین به زمین
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
U
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
tother
U
دیگری
third
U
به دیگری
thirds
U
به دیگری
another
U
دیگری
t' other
U
دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
onother's money
U
پول دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
at another time
U
در زمان دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
other
U
متفاوت دیگری
others
U
متفاوت دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
consecutively
U
یکی پس از دیگری
surface-to-surface
U
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface
U
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction
U
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
personify
U
رل دیگری بازی کردن
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
personified
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com