English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
cutworm U کرمی که گیاهان کوچک راهنگام رسیدن بکف زمین میخورد
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
farewells U بدرود
ave U بدرود
farewell U بدرود
good bye U بدرود وداع
take leave of U بدرود گفتن با
to bid a U بدرود گفتن
good by U خدا حافظ بدرود
to take leave of any one U با کسی بدرود گفتن
send-off U ایین بدرود ودعای خیر
send off U ایین بدرود ودعای خیر
send-offs U ایین بدرود ودعای خیر
he passed hence U این جهان را بدرود گفت
they gave him a fine sendoff U ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
kissed U بوسیدن
kissing U بوسیدن
osculate U بوسیدن
kiss U بوسیدن
snogging U بوسیدن
snogged U بوسیدن
kisses U بوسیدن
snog U بوسیدن
snogs U بوسیدن
to cast oneself down prostrate U زمین بوسیدن
to kiss the ground U زمین بوسیدن
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
canoodling U بوسیدن و دستمالی کردن
canoodles U بوسیدن و دستمالی کردن
canoodled U بوسیدن و دستمالی کردن
canoodle U بوسیدن و دستمالی کردن
to be cuddling [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be smooching with sb U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be canoodling U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be canoodling U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be snogging with sb. [British E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be smooching with sb U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be snogging with sb. [British E] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be cuddling [with sb.] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be petting [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be petting [with sb.] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be smooching [with sb.] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be smooching [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
smooch U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooching U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooches U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooched U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
monarchs U پادشاه
kingless U بی پادشاه
sovereign U پادشاه
sovereigns U پادشاه
queen U زن پادشاه
queens U زن پادشاه
o king U ای پادشاه
king U پادشاه
constitutional monarch U پادشاه
monarch U پادشاه
potentates U پادشاه
potentate U پادشاه
queenconsort U زن پادشاه
rex U پادشاه
head of state U پادشاه
our sovereingn U پادشاه
Shahs U پادشاه
Shah U پادشاه
kings U پادشاه
stirrup cup;stirrup cup U پیاله بدرود پیاله خداحافظی یاجدایی
rial U پادشاه ملکه
sign manual U امضا پادشاه
oberon U پادشاه پریان
king of england U پادشاه انگلستان
lese majestyodhkj &odhkj fvqn U پادشاه یا دولت
kingling U پادشاه کوچک
kings palace U کاخ پادشاه
kings palace U قصر پادشاه
regicides U قتل پادشاه
fit for a king U لایق پادشاه
regicide U قتل پادشاه
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
king of birds U پادشاه مرغان :دال
king's counsel U قاضی دادگاه پادشاه
royal prerogative U حق امتیاز ویژه پادشاه
privy seal U مهر شخصی پادشاه
raja or rajah U راجه-امیریا پادشاه
regents U نماینده پادشاه رئیس
regent U نماینده پادشاه رئیس
aeolus U پادشاه تسالی یونان
his britannic majesty U اعلیحضرت پادشاه انگلستان
croesus U کراسوس : پادشاه یونان
princess of the blood U دختر یا نوه پادشاه
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
kinglet U پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
prince royal U پسر ارشد پادشاه انگلیس
dauphiness U عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
HMS U مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
princessroyal U بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
herod U هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
the u kingdom U کشوری که پادشاه داشته باشد
gordian U وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
they attended the king U ایشان درخدمت پادشاه بودند
privy purse U اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
greatness U بزرگی
grandeur U بزرگی
size U بزرگی
sizes U بزرگی
gentility U بزرگی
bulkiness U بزرگی
magnitude U بزرگی
voluminesity U بزرگی
augustness U بزرگی
grandness U بزرگی
masterdom U بزرگی
hauteur U بزرگی
bigness U بزرگی
hugeness U بزرگی
voluminosity U بزرگی
gloriousness U بزرگی
dignity U بزرگی
enlargements U بزرگی
largeness U بزرگی
magnifcation U بزرگی
enlargement U بزرگی
massiveness U بزرگی
magneficence U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
dais U سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
monarchical U وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
the code of justinian U مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
household troops U هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
dauphin U عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
infanta U دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
priam U پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
royalty U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
royalties U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
eminence U برامدگی بزرگی
sample size U بزرگی نمونه
so large U باین بزرگی
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
Lordship U سیادت بزرگی
Lordships U سیادت بزرگی
immenseness U بزرگی عظمت
vastness U عظمت بزرگی
vastity U عظمت بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
formidability U استحکام بزرگی
magnanimity U بزرگی طبع
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
amplitude U دامنه بزرگی
to a greatness U به بزرگی رسیدن
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
order of magnitude U مرتبه بزرگی
to a greatness U بزرگی یافتن
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
headships U بزرگی برتری
headship U بزرگی برتری
aggrandizement U افزایش بزرگی
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
monarch U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
monarchs U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
infante U جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
jacobite U طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
yeoman of the guard U گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
kingmaker U کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
eminent domain U مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
he is a great person U شخص بزرگی است
that is no great work U کار بزرگی نیست
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
he is a great help U او کمک بزرگی است
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
bulk U حجم بزرگی از چیزی
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
empire U امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com