Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross swords
U
دست و پنجه نرم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hand to hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
to sit up and beg
U
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg
[of a dog holding up front paws]
U
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
Other Matches
palmatifid
U
دارای شکافی شبیه پنجه دست شکافته پنجه
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
toe
U
پنجه
downstream toe
U
پنجه سد
talons
U
پنجه
digitation
U
پنجه
griff
U
پنجه
forking
U
پنجه
talon
U
پنجه
adactylous
U
بی پنجه
pawed
U
پنجه
cross arm
U
پنجه
paw
U
پنجه
toes
U
پنجه
digitigrade
U
پنجه رو
paws
U
پنجه
pawing
U
پنجه
pitchfork
U
پنجه
fives
U
پنجه
fistula
U
پنجه
fork
U
پنجه
pitchforks
U
پنجه
claws
U
پنجه
clawing
U
پنجه
claw
U
پنجه
clawed
U
پنجه
swine bread
U
پنجه مریم
fissiped
U
پنجه شکافته
fissidactyl
U
پنجه شکافته
lobster claw
U
پنجه خرچنگی
toe
U
با پنجه پا زدن
cyclamens
U
پنجه مریم
sowbread
U
پنجه مریم
cyclamen
U
پنجه مریم
hellweed
U
پنجه کلاغ
wild bryony
U
پنجه کلاغ
brass knuckles
U
پنجه بوکس
toe
U
با پنجه پا راندن
intoed
U
پنجه برگشته
leptodactyl
U
باریک پنجه
intoed
U
پنجه بتو
heel and toe
با پنجه و پاشنه
the mailed fist
U
زور سر پنجه
palmate
U
شبیه پنجه
cat's paw
U
پنجه گربه
hand post
U
پنجه راهنما
pedatifid
U
پنجه وار
cat's paws
U
پنجه گربه
paws
U
پنجه زدن
paw
U
پنجه زدن
knuckle-dusters
U
پنجه بوکس
pawing
U
پنجه زدن
pentadactylous
U
پنجه دار
knuckle-duster
U
پنجه بوکس
pawed
U
پنجه زدن
tiptoes
U
نوک پنجه
tiptoeing
U
نوک پنجه
branch pipe
U
پنجه اگزوز
tiptoed
U
نوک پنجه
tiptoe
U
نوک پنجه
knuckle duster
U
پنجه بوکس
toe cap
U
پنجه کفش
pentadactylic
U
پنجه دار
kick up
U
زدن پنجه
toeless
U
بدون پنجه
lycopod
U
پنجه گرگی
lycopodium
U
پنجه گرگی
toeplate
U
نعل پنجه کفش
winnowwing fan
U
جام پنجه شانه
monkey fist
U
گره پنجه میمون
crow foot zinc
U
پیل پنجه کلاغی
digitation
U
انشعاب بشکل پنجه
pounce
U
درحال حمله با پنجه
forepaw
U
پنجه پای جلو
brass knuckles
U
پنجه مشت زنی
pounces
U
درحال حمله با پنجه
square toed
U
دارای پنجه مربع
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
pedate
U
پنجه دار شبیه پا
ball of toe
U
گوشت زیر پنجه پا
clevis
U
اتصال پنجه مفصلی
pigeon toed
U
دارای پنجه برگشته
pounced
U
درحال حمله با پنجه
forepaw
U
پنجه دست حیوانات
ground fir
U
پنجه گرگ سلاژین
hunker
U
روی پنجه پاایستادن
devil's claw
U
خفت پنجه دیوی
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
scooped
U
پنجه ماشین خاک برداری
He has a delightful touch on the guitar .
U
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
pigeon toed
U
دارای پنجه خمیده بداخل
scooping
U
پنجه ماشین خاک برداری
base thickness of buttress
U
عرض پنجه پشت بند
scoop
U
پنجه ماشین خاک برداری
scoops
U
پنجه ماشین خاک برداری
syndactylism
U
پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
toe off
U
جدا شدن پنجه پا از زمین
heat muff
U
پوشش اطراف پنجه اگزوز
pentadactylate
U
دارای پنج زائده شبیه پنجه
Ravishingly beautiful.
U
مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Foxglove
U
گل پنجه علی
[در تهیه رنگ زرد]
palmipede
U
پرندهای که پنجه هایش پرده دارد
cats paw
U
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
tap dance
U
نوعی رقص که در ان پنجه وپاشنه پا را به سرعت به زمین می زنند
jacana
U
پرنده پا دراز و پنجه بزرگ مکزیکی که در اب راه میرود
barburetor heater
U
جلد نصب شده دراطراف لولههای پنجه اگزوز
longspur
U
انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
crow's foot
هرچیزی بشکل پنجه کلاغ چین و چروک گوشه لب و چشم.
bear's foot
نوعی گیاه خریق که برگ هایی به شکل پا و پنجه ها خرس دارد.
musub duchi
U
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
parmakli
U
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
pentadactylate
U
پنج انگشتی دارای پنج پنجه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com