English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grabble U کورمالی کردن
fumbled U سنبل کردن کورمالی
fumble U سنبل کردن کورمالی
fumbles U سنبل کردن کورمالی
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
gropingly U با کورمالی
groped U کورمالی
gropes U کورمالی
groping U کورمالی
grope U کورمالی
trial and error U روش کورمالی
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
sparge U گل مالی کردن
tar down U بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
embrocate U روغن مالی کردن
tallow U پیه مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
anoint U روغن مالی کردن
rough U دست مالی کردن
spiel U شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
scrabbling U دست مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
felt U نمد مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
financing U مالی
financed U مالی
monetary U مالی
finances U مالی
fiscal U مالی
accounting classification U کد مالی
finance U مالی
financial U مالی
pecuniary U مالی
embrocations U روغن مالی
padding U لگد مالی
taction U دست مالی
roughcast U گل مالی شده
slobbery U لجن مالی
embrocation U روغن مالی
fiscal years U سال مالی
unction U روغن مالی
fiscal control U نظارت مالی
rough usage U دست مالی
illinition U روغن مالی
anointment U پماد مالی
subsidies U کمکهای مالی
fiscal policy U سیاست مالی
non pecuniary U غیر مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
financial year U سال مالی
waxing U موم مالی
in low water U در تنگی مالی
fiscal U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal control U کنترل مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
spiel U شیره مالی
fiscal years U دوره مالی
Mali U کشور مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
capital commitment U تعهدات مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financiers U متخصص مالی
fiscal year U دوره مالی
finance house U موسسه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
crediting U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
financial market U بازار مالی
inunction U روغن مالی
mart U بازار مالی
self support U استقلال مالی
credit U اعتبار مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial budget U بودجه مالی
credits U اعتبار مالی
subsidy U کمک مالی
finance markets U بازارهای مالی
felting U نمد مالی
finance officer U افسر مالی
financial ability U تمکن مالی
sustention U استعانت مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
financial assets U دارائیهای مالی
sustentation U استعانت مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
fund U اعتبار مالی
financial period U دوره مالی
financial plan U برنامه مالی
judgment debt U محکوم به مالی
financial policy U سیاست مالی
financial position U وضعیت مالی
financial relations U روابط مالی
financial secretary U مشاور مالی
subsidization U کمک مالی
subvention U کمک مالی
financial status U وضع مالی
funded U اعتبار مالی
chamberlain U نافر مالی
financial inventory U ذخایر مالی
chamberlains U نافر مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial management U مدیریت مالی
financial feasibility U امکان مالی
snow job U ماست مالی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
finance company U شرکت تامین مالی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
corporate treasurer U مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
aid package U بسته کمک مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
financial mission U هئیت مامورین مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
financing U قسمت مالی یا دارایی
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
to come into a property U مالی را صاحب شدن
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
financed U قسمت مالی یا دارایی
current income U درامد یک سال مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
financial planning U برنامه ریزی مالی
financial statement U صورت وضعیت مالی
anointment U روغن مالی تدهین
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
mud bath U گل مالی تن برای درمان
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
means test U سنجش استطاعت مالی
functional finance U سیاست مالی اصولی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
finance U قسمت مالی یا دارایی
financial accounts حساب های مالی
waxer U کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com