Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debouch
U
از محل محصوری بمحل غیر محصوری امدن
attackman
U
مامور حمله
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
laydown bombing
U
بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
pattern bombing
U
بمباران پوشش کننده هدف بمباران پوشاننده
loft bombing
U
بمباران از ارتفاع زیاد بمباران قائم
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
bombardment
U
بمباران
bombardments
U
بمباران
an air raid
U
بمباران
bombing
U
بمباران
phonendoscope
U
شنیده میشوند
area bombing
U
بمباران منطقهای
electron bombardment
U
بمباران الکترونی
bombs
U
بمباران کردن
bombed out
U
بمباران کردن
bombers
U
هواپیمای بمباران
bomb
U
بمباران کردن
bombed
U
بمباران کردن
bombing height
U
ارتفاع بمباران
neutron bombardment
U
بمباران نوترونی
bombards
U
بمباران کردن
bomber
U
هواپیمای بمباران
bombarded
U
بمباران کردن
air raids
U
بمباران هوایی
air raid
U
بمباران هوایی
bombard
U
بمباران کردن
carpet bombing
U
بمباران منطقهای
deliver a series of blows
U
بمباران حریف
mass bombing
U
بمباران زیاد
bombarding
U
بمباران کردن
mass bombing
U
بمباران یکجا
electron bombbardment
U
بمباران الکتریکی
atomization
U
عمل بمباران اتمی
A-bombs
U
بمباران اتمی کردن
A-bomb
U
بمباران اتمی کردن
dwell at
U
تا دستورثانوی بمباران کردن
blind bombing zone
U
منطقه بمباران محدود
bombardment photography
U
عکاسی از بمباران هوایی
plastic zone
U
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
boxes are made of wood
U
جعبه ها از چوب ساخته میشوند
dive bombing
U
بمباران کردن در حالت شیرجه
target chart
U
نقشه هدفهای بمباران هوایی
single
U
استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
alluvial deposit
U
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
avoirdupois
U
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
processionary
U
دستهای
claque
U
دستهای که
fascicled
U
دستهای
denominational
U
دستهای
batch
U
دستهای
party line
U
خط دستهای
fascicular
U
دستهای
congregational
U
دستهای
bunchy
U
دستهای
party lines
U
خط دستهای
batches
U
دستهای
bomb alarm system
U
سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
shellproof
U
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
plasmodium
U
نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند
pronominal adjective
صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
bird's eye perspective
U
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
batch processing
U
پردازش دستهای
batch compiler
U
همگردان دستهای
block copolymer
U
همبسپار دستهای
group flashing light
U
چشمک زن دستهای
batch file
U
فایل دستهای
batch mode
U
باب دستهای
poppyhead
U
گل اذین دستهای
productions
U
تولید دستهای
gregarious
U
اجتماعی دستهای
production
U
تولید دستهای
pentadelphous
U
پنج دستهای
multiple contact
U
کنتاکت دستهای
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
phonoscope
U
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
data link
U
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
reversal
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversals
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
oxyhydrogen blowpipe
U
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ballistic
U
مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
back plate
U
صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند
gallowglass
U
دستهای سرباز مزدور
splitting
U
چند دستهای شدن
wash your hands
U
دستهای خود را بشویید
asterism
U
برج دستهای از ستارگان
carpet bombing
U
توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
shuttle bombing
U
بمباران با استفاده از دوپایگاه هوایی برای بمب گیری
herdic
U
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
bulb root
U
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
green manure
U
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
periodicals
U
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
vespiary
U
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
feverweed
U
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
squadron
U
دستهای از مردم گروه هواپیما
dinosaurs
U
دستهای ازسوسماران دوره تریاسیک
deadman's float
U
شناور بودن با دستهای باز
prone float
U
روی شکم با دستهای کشیده
processionist
U
کسیکه با دستهای راه میافتد
squadrons
U
دستهای از مردم گروه هواپیما
windbreaks
U
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
eft
U
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
windbreak
U
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
aforehand
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
formerly
U
قبلا
previously
U
قبلا"
erst
U
قبلا
supra
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
already
U
قبلا
over the shoulder bombing
U
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
toss bombing
U
نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
wide arm handstand
U
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
batches
U
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
batch
U
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
palatals
U
حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند
zeeman
U
پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
anchor block
U
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
prepay
U
قبلا پرداختن
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
beforehand
U
قبلا اماده
prescient
U
قبلا اگاه
heretofore
U
سابقا قبلا
prerecord
U
قبلا ضبط
i went before
U
من قبلا` رفتم
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
presentient
U
قبلا مستعد
presentient
U
قبلا متوجه
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
strappado
U
مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
fascicle
U
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
maharaja
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
maharajah
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
chain gang
U
دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
bursts
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
fasciculus
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
fascicule
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
burst
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
maharajas
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
lift wire
U
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
blended
U
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
multipropellant
U
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
U
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
lift strut
U
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
preheats
U
قبلا گرم کردن
preheats
U
قبلا حرارت دادن
preheated
U
قبلا گرم کردن
preheated
U
قبلا حرارت دادن
preheat
U
قبلا گرم کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
prenominate
U
قبلا ذکر شده
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
predesignate
U
قبلا تعیین شده
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
preassigned
U
قبلا تعیین شده
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
predestine
U
قبلا تعیین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com