Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to steal in or out
U
دزدکی داخل شدن یابیرون امدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
slinky
U
دزدکی
furtive
U
دزدکی
lurkingly
U
دزدکی
slinkiest
U
دزدکی
stealthy
U
دزدکی
slinkier
U
دزدکی
stealthier
U
دزدکی
snoopy
U
دزدکی
by stealth
U
دزدکی
sneaking
U
دزدکی
stealthiest
U
دزدکی
privy
U
دزدکی
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
poacher
U
شکارچی دزدکی
poachers
U
شکارچی دزدکی
leer
U
نگاه دزدکی
leered
U
نگاه دزدکی
leering
U
نگاه دزدکی
leers
U
نگاه دزدکی
sheep's eye
U
نگاه دزدکی
peep
U
نگاه دزدکی طلوع
sneaks
U
دزدکی حرکت ه کردن
lurk
U
دزدکی عمل کردن
poaches
U
دزدکی شکار کردن
poached
U
دزدکی شکار کردن
sneak
U
دزدکی حرکت ه کردن
lurks
U
دزدکی عمل کردن
peeped
U
نگاه دزدکی طلوع
sneaked
U
دزدکی حرکت ه کردن
lurking
U
دزدکی عمل کردن
lurked
U
دزدکی عمل کردن
peeps
U
نگاه دزدکی طلوع
poach
U
دزدکی شکار کردن
peeping
U
نگاه دزدکی طلوع
trinkets
U
دزدکی وزیرجلی کار کردن
skulk
U
گروه دزدکی حرکت کردن
slinking
U
نظر چشمی نگاه دزدکی
skulked
U
گروه دزدکی حرکت کردن
trinket
U
دزدکی وزیرجلی کار کردن
stealth
U
خفیه کاری حرکت دزدکی
skulking
U
گروه دزدکی حرکت کردن
skulks
U
گروه دزدکی حرکت کردن
slinks
U
نظر چشمی نگاه دزدکی
slink
U
نظر چشمی نگاه دزدکی
suborn
U
دزدکی ومحرمانه چیزی کسب کردن
slinks
U
گام های دزدکی سقط شده
slinking
U
گام های دزدکی سقط شده
slink
U
گام های دزدکی سقط شده
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
sneakers
U
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
sneaker
U
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
slinking
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinks
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slink
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
intra
U
داخل
anie
U
داخل
insides
U
داخل
within
U
در داخل
within
<prep.>
U
در داخل
interior
U
داخل
interiorly
U
از داخل
lineball
U
داخل
interiors
U
داخل
aboard
U
داخل
inside
U
داخل
withindoors
U
در داخل
ingratiates
U
داخل کردن
inbound
U
داخل مرز
ingratiating
U
داخل کردن
intraspecies
U
داخل گونهای
interneural
U
داخل عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
inboard
U
به سمت داخل
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
inhaul
U
به داخل کشنده
ingratiated
U
داخل کردن
intermolecular
U
در داخل ذرات
on berth
U
در داخل بندر
ingratiate
U
داخل کردن
intrant
U
داخل شونده
inboard
U
به طرف داخل
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل شدن
interurban
U
داخل شهری
introgresseive
U
داخل شونده
intercellular
U
داخل سلولی
intromit
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
enters
U
داخل شدن
interior wiring
U
سیمکشی داخل
interservice
U
داخل قسمت
intraspecific
U
داخل گونهای
ingoing
U
داخل شونده
ingressive
U
داخل شونده
inhaul
U
به داخل کشیدن
intradivision
U
در داخل لشگر
on line
U
داخل رده
inside wiring
U
سیمکشی داخل
intratheater
U
در داخل صحنه
enter
U
داخل شدن
interchart
U
در داخل نقشه
in and out
U
داخل وخارج
to line-jump
U
داخل صف زدن
work in
U
داخل کردن
withindoors
U
افراد داخل
uchi uke
U
دفاع از داخل
to work in
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
to play at
U
داخل شدن در
inboard
U
داخل کشتی
impenetrable
U
داخل نشدنی
to go into
U
داخل شدن در
anieoro
U
به طرف داخل
to get into
U
داخل شدن در
anieoro
U
از داخل به خارج
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
inward
U
داخل رونده
intercontinental
U
داخل قاره
to step in
U
داخل شدن
to step inside
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
incorporate
U
داخل کردن
to cut in
U
داخل شدن
imbark
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
engaged in war
U
داخل جنگ
intern
U
داخل شدن در
interning
U
داخل شدن در
grind internally
U
داخل را ساییدن
he is not in it
U
داخل نیست
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
immit
U
داخل کردن
implode
U
از داخل ترکیدن
cross hair
U
خط داخل دوربین
phase in
U
داخل کردن
interns
U
داخل شدن در
implosion
U
انفجار از داخل
to go in
U
داخل شدن
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
reentrant
U
دوباره داخل شونده
home market
U
بازار داخل کشور
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
gun bore
U
داخل لوله توپ
implode
U
از داخل منفجر شدن
bore
U
داخل لوله توپ
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
U
داخل لوله توپ
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
built in
U
موجود در داخل چیزی
inner space
U
داخل منظومه شمسی
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
plunges
U
ناگهان داخل شدن
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
plunged
U
ناگهان داخل شدن
ingredients
U
داخل شونده عوامل
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
ingredient
U
داخل شونده عوامل
plunge
U
ناگهان داخل شدن
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
furnace room
U
فضای داخل کوره
court tennis
U
تنیس داخل سالن
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
to enter the military
U
داخل نظام شدن
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
entered
U
داخل عضویت شدن
enters
U
داخل عضویت شدن
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
up country
U
نواحی داخل کشور
homes
U
جا به داخل لوله راندن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
home
U
جا به داخل لوله راندن
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
to breakin
U
خودرا داخل کردن
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
irreptitious
U
نهانی داخل شده
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com