English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Other Matches
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
already U قبلا
formerly U قبلا
erstwhile U قبلا
previously U قبلا"
supra U قبلا
aforehand U قبلا
the reinbefore U قبلا
erst U قبلا
presentient U قبلا متوجه
i went before U من قبلا` رفتم
presentient U قبلا مستعد
prerecord U قبلا ضبط
beforehand U قبلا اماده
foretoken U قبلا اگاهانیدن
pre arrange U قبلا قرارگذاشتن
heretofore U سابقا قبلا
prescient U قبلا اگاه
prepay U قبلا پرداختن
preselect U قبلا انتخاب کردن
preheat U قبلا حرارت دادن
preheat U قبلا گرم کردن
destine U قبلا انتخاب کردن
preheated U قبلا حرارت دادن
preview U قبلا رویت کردن
preheats U قبلا حرارت دادن
foresees U قبلا تهیه دیدن
previews U قبلا رویت کردن
preheated U قبلا گرم کردن
prerecord U قبلا ثبت کردن
presanctified U قبلا تقدیس شده
premonish U قبلا برحذر داشتن
prenominate U قبلا ذکر شده
foresee U قبلا تهیه دیدن
pre appoint U قبلا معین کردن
forearm U قبلا اماده کردن
advancing U قبلا تجهیز شده
advancing U قبلا تهیه شده
preordain U قبلا مقرر داشتن
advances U قبلا تجهیز شده
prenominate U قبلا ذکر کردن
advances U قبلا تهیه شده
advance U قبلا تجهیز شده
advance U قبلا تهیه شده
prenominate U قبلا نامبرده شده
forearms U قبلا اماده کردن
preheats U قبلا گرم کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
preform U قبلا تشکیل دادن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
predetermine U قبلا تعیین کردن
pretypify U قبلا نشان دادن
pretreat U قبلا معالجه کردن
prime U قبلا تعلیم دادن
prepaid U قبلا" پرداخت شده
preconceive U قبلا تصور کردن
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
predestine U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا مقدر کردن
predigest U قبلا هضم کردن
preexist U قبلا وجود داشتن
pretypify U قبلا اعلام کردن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
predesignate U قبلا تعیین شده
primed U قبلا تعلیم دادن
primes U قبلا تعلیم دادن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
prearrange U قبلا تهیه کردن
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
forespeak U قبلا اماده کردن
preform U قبلا تصمیم گرفتن
preassigned U قبلا تعیین شده
prearrange U قبلا ترتیب دادن
preform U قبلا بشکل دراوردن
to prerecord U قبلا ضبط کردن
prepossess U قبلا بتصرف اوردن
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
predicts U قبلا پیش بینی کردن
preconcert U قبلا فرار ومدار گذاردن
preset U قبلا چیدن و قرار دادن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicting U قبلا پیش بینی کردن
predict U قبلا پیش بینی کردن
preassigned U قبلا تخصیص داده شده
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
predefined U آنچه قبلا معرفی شده است
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preexist U ازلی بودن قبلا موجود شدن
forebode U قبلا بدل کسی اثر کردن
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
thereinbefore U در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
pre U آنچه قبلا توافق شده است
ingrain U نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate U بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels <idiom> U خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
forlorn hope U دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
predestinate U قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system U سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
yalta conference U م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race U مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore U : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
objects U مورد
object U مورد
unseasonable U بی مورد
unseasonably U بی مورد
direct objects U مورد
objected U مورد
objecting U مورد
indirect objects U مورد
inapposite U بی مورد
case U مورد
occasioning U مورد
open to question <adj.> U مورد شک
instances U مورد
oportuneness U مورد
occasions U مورد
occasioned U مورد
inopportune U بی مورد
occurence U مورد
instance U مورد
out of place U بی مورد
cases U مورد
occasion U مورد
savory U مورد پسند
usages U مورد استفاده
utilized U مورد استفاده
undue U بی جهت بی مورد
undue U ناروا بی مورد
laughing stock U مورد تمسخر
usage U مورد استفاده
requirement U مورد نیاز
entitlements U مورد استحقاق
entitlements U مورد سزیدگی
entitlement U مورد سزیدگی
entitlement U مورد استحقاق
noted U مورد ملاحظه
subject of hire U مورد اجاره
beloved U مورد علاقه
schreber case U مورد شربر
to make observations [about] [on] U نگریختن [در مورد] [به]
unnecessary roughness U خشونت بی مورد
under disccussion U مورد بحث
sightly U مورد نظر
case study U مورد پژوهی
case studies U مورد پژوهی
special case U مورد ویژه
liable to prosecution U مورد تعقیب
object of transaction U مورد معامله
savoury U مورد پسند
in no instance U در هیچ مورد
instance U لحظه مورد
instances U لحظه مورد
confutation U مورد تکذیب
opportuneness U مورد مناسب
objcetionable U مورد ایراد
mytaceous U از تیره مورد
myrtle berry U مورد دانه
expectative U مورد انتظار
dubitable U مورد شک مشکوک
involved U مورد بحث
myrtaceae U تیره مورد
to make observations [about] [on] U اندیشیدن [در مورد] [به]
in dispute U مورد بحث
exploitation [utilization] U مورد مصرف
hold up <idiom> U مورد هدف
usage U مورد مصرف
myrtle U مورد سبز
As the case may be . U برحسب مورد( آن)
In this case ( instance) . U دراین مورد
using U مورد مصرف
collector's item U مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
utilisation [British] U مورد مصرف
utilization U مورد مصرف
dubious U مورد شک مشکوک
fishy U مورد تردید
case U مورد غلاف
case analysis U تحلیل مورد
case U دعوی مورد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com