English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
insectile U در معرض هجوم حشرات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays U در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
boat lanes U خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assault U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
insecta U حشرات
moths U حشرات موذی
moth U حشرات موذی
exterminators U دافع حشرات
entomotomy U تشریح حشرات
insectifuge U دفع حشرات
insect vectors U حشرات بیماری زا
exterminator U دافع حشرات
disinfestation U دفع حشرات
stinger U نیش حشرات
dipteron U حشرات دوبال
verminous U پر از حشرات یا جانوران موذی
holometabolism U دگردیسی کامل حشرات
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
nabidae U خانواده کک و ساس و حشرات
homopteran U حشرات نیم بال
insect vectors U حشرات ناقل بیماری
flyblown U الوده بتخم حشرات
gressorial U وابسته به حشرات دونده
flyblow U نوزاد حشرات ومگس
nabid U خانواده کک و ساس و حشرات
disinfestant U ماده کشنده حشرات
elytron U قاب یا بال حشرات
elytrum U قاب یا بال حشرات
chrysalises U شفیره حشرات جوانه
chrysalis U شفیره حشرات جوانه
biocid U قاطع حیات کشنده حشرات
disinfest U حشرات موذی را دفع نمودن
vermin U جانور افت حشرات موذی
lygus bug U انواع حشرات کوچک مکنده
haustellum U الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
smudged U ایجاد دود برای دفع حشرات
smudges U ایجاد دود برای دفع حشرات
smudging U ایجاد دود برای دفع حشرات
flies blow meat U حشرات روی گوشت تخم میگذارند
smudge U ایجاد دود برای دفع حشرات
dactylus U بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
verminate U تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
leafhopper U انواع حشرات ازراسته نیم بالان
acetabulum U محل اتصال پای حشرات ببدن لولهء
paedogenesis U تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
forewing U هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
imshi U فروارده نفتی که برای راندن مگس و حشرات دیگربکارمیبرند
susceptible U در معرض
exposed to U در معرض
assaults U هجوم
assaulted U هجوم
assault U هجوم
offenses U هجوم
invasion U هجوم
offense U هجوم
infestation U هجوم
infestaion U هجوم
inbreak U هجوم
invasions U هجوم
offence U هجوم
subjected to danger U در معرض خطر
stigmatist U در معرض تهمت
liable to danger U در معرض خطر
on risk U در معرض خطر
on sight U در معرض دید
on view U در معرض نمایش
open to attack U در معرض حمله
stigmatic U در معرض تهمت
touch and go U در معرض خطر
display U در معرض نمایش
weathers U در معرض هواگذاشتن
weather U در معرض هواگذاشتن
weathered U در معرض هواگذاشتن
displays U در معرض نمایش
displaying U در معرض نمایش
displayed U در معرض نمایش
exposures U در معرض نهادن
exposure U در معرض نهادن
exposed U در معرض نهادن
raided U هجوم اوردن
raiding U هجوم اوردن
raids U هجوم اوردن
infested U هجوم کردن در
scrouge U هجوم اوردن
rushed U هجوم بردن
infesting U هجوم کردن در
assault waves U موجهای هجوم
infest U هجوم کردن در
fly strike U هجوم مگس
invade U هجوم کردن
inrush U هجوم بداخل
inroad U تعدی هجوم
invasive U هجوم کننده
infestant U هجوم کننده
invading U هجوم کردن
invades U هجوم کردن
invaded U هجوم کردن
assailing U هجوم اوردن بر
assails U هجوم اوردن بر
assailable U هجوم پذیر
swarm U هجوم اوردن
infests U هجوم کردن در
swarmed U هجوم اوردن
swarms U هجوم اوردن
rush U هجوم بردن
influxes U ورود هجوم
assault echelon U رده هجوم
assault fire U تیر هجوم
raid U هجوم اوردن
assailed U هجوم اوردن بر
influx U ورود هجوم
assault schedule U برنامه هجوم
rushing U هجوم بردن
assail U هجوم اوردن بر
assault phase U مرحله هجوم
assault force U نیروی هجوم
onset U هجوم اصابت
lee shore U ساحل در معرض باد
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
put up for sale U به معرض فروش گذاشتن
vulnerable U درمعرض اسیب در معرض
disposal U در معرض دید قرارگرفتن
endanger U در معرض خطر گذاشتن
endangered U در معرض خطر گذاشتن
endangers U در معرض خطر گذاشتن
endangering U در معرض خطر گذاشتن
insolate U در معرض افتاب گذاشتن
vulnerability U در معرض تلفات بودن
subjecting U در معرض قرار دادن
subjected U در معرض قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
subjects U در معرض قرار دادن
susceptibility U در معرض خطر بودن
critically endangered species U گونه در معرض خطر
throng U هجوم ازدحام کردن
preassault U اقدامات قبل از هجوم
thronging U هجوم ازدحام کردن
thronged U هجوم ازدحام کردن
throngs U هجوم ازدحام کردن
amphibious assault ship U ناومخصوص هجوم اب و خاکی
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed U در معرض دید جناح باز
actuble U قابل به معرض نمایش گذاردن
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
rushed U حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city U سوی ان شهر هجوم کردند
rush U حمله کردن هجوم با عجله
rushing U حمله کردن هجوم با عجله
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
invasive exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
breakaway U هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
neophyte U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
ret U در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
assault area diagram U نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
haustellate U دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho U در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
metastasis U هجوم مرض گسترش میکرب مرض
dry rot U پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com