English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debit U در ستون بدهی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
debits U در ستون بدهی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debiting U ستون بدهی
debit U ستون بدهی
debits U ستون بدهی
debited U ستون بدهی
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
credits U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
pilaster U هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
moving pivot U نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
Composite Order U [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pilaster U شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
herma U ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
blocked U [ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
eustyle U [دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
baluster U ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
rudder post U ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> U از این ستون به آن ستون فرج است
columna rostrata U [ستون های توسکانی با پایه ستون]
cells U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar U ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
from pillar to post U از این ستون بان ستون
band of shaft U [چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
angle-leaf U [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulates U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
pace setter U نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
march outpost U نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace-setter U نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters U نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
cadre strength column U ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
trail formation U ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
piled U ستون ستون لنگرگاه
pile U ستون ستون لنگرگاه
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
bubble cap plate column U ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
socle U پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
acentrous U فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
debts U بدهی
debit U بدهی
debt U بدهی
debited U بدهی
due U بدهی
debits U بدهی
indebtedness U بدهی
debiting U بدهی
liability to disease U بدهی
liability U بدهی
liabilities U بدهی
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
current liability U بدهی جاری
credit notes U سند بدهی
book debts U بدهی دفتری
debits U حساب بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
bank overdraft U بدهی به بانک
debiting U حساب بدهی
debit card U کارت بدهی
arrear U بدهی معوق
debited U حساب بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
capital liability U بدهی سرمایه
liquidation U پرداخت بدهی
credit note U سند بدهی
public debt U بدهی دولت
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
promissory notes U برگه بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory note U برگه بدهی
floating debt U بدهی متغیر
liabilities and assets U بدهی و دارایی
legal liability U بدهی قانونی
net debt U بدهی خالص
to get into debt U بدهی پیداکردن
oxygen debt U بدهی اکسیژن
collective liability U بدهی جمعی
promissory notes U سند بدهی
national debt U بدهی ملی
debts U بدهی داشتن
admission of liability U قبول بدهی
debt U بدهی داشتن
debt burden U بار بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
backs U بدهی پس افتاده
due bill U سند بدهی
back U بدهی پس افتاده
an active debt U بدهی با ربح
debit note U صورتحساب بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
contingent liability U بدهی اتفاقی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
private debt U بدهی خصوصی
contingent liability U بدهی احتمالی
debit U حساب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
orphan U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned U خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
solvency U توانایی پرداخت بدهی
charge account U حساب بدهی مشتری
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
monetization U پرداخت نقدی بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
bubble tray column U ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette U ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
beams U ستون
stanchion U ستون
beam U ستون
shaft U ستون
piled U ستون
overhead U سر ستون
piled U ستون پل
pile U ستون
pile U ستون پل
shafts U ستون
stud U ستون
plinth U ته ستون
columns U ستون
column U ستون
pillars U ستون
plinths U ته ستون
single file U ستون یک
single file U به ستون یک
pillar U ستون
file U ستون
pier U ستون
piers U ستون
strutted U ستون
filed U ستون
cantilever bridge U ستون پل
stapling U ستون
column U ستون
stapled U ستون
staple U ستون
fasciculus gracilis U ستون گل
columns U ستون ها
jamb U ستون
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com