English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7714 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to do a thing without scruple U بدون بیم یاوسواس کاریراکردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
overmoke U زیاد دود داشتن
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
have one's heart set on something <idiom> U چیزی را خیلی زیاد خواستن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yakety-yak <idiom> U صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
to have something U چیزی داشتن
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
tempest in a teapot <idiom> U درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
labored U تقلاکردن
flounce U تقلاکردن
flounced U تقلاکردن
flounces U تقلاکردن
labors U تقلاکردن
flouncing U تقلاکردن
labor U تقلاکردن
labour U تقلاکردن
scrambling U تقلاکردن
scrambles U تقلاکردن
scrambled U تقلاکردن
to lay about U تقلاکردن
scramble U تقلاکردن
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
flounder U درگل تقلاکردن
floundered U درگل تقلاکردن
flounders U درگل تقلاکردن
floundering U درگل تقلاکردن
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
corn-rowing [grinning] U راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning [cornrowing] U [راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
swath U ردیف باریک راه باریک
swathes U ردیف باریک راه باریک
swathe U ردیف باریک راه باریک
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
hairlike U باریک
thinned U باریک
thin U باریک
reedier U باریک
thins U باریک
thinnest U باریک
thinners U باریک
slat U باریک
slats U باریک
reedy U باریک
reediest U باریک
lathy U باریک
tendering U باریک
tenderest U باریک
tendered U باریک
tender U باریک
narrower U باریک
narrowed U باریک
narrow U باریک
trickly U باریک
attenute U باریک
leptocephalic U سر باریک
narrow headed U سر باریک
capillaries U باریک
gracile U باریک
capillary U باریک
long nose U دم باریک
angustate U باریک
narrowest U باریک
fine spun U باریک
fine drawn U باریک
tenuous U باریک
needle-nose pliers دم باریک
slice U باریک
slices U باریک
thready U باریک
strait U باریک
straits U باریک
slender U باریک
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
subtility U باریک بینی
hydra U مار باریک
spline U نوار باریک
hydrae U مار باریک
elongate U باریک شدن
cat-walk U راهرو باریک
combe U دره باریک
leptodactyl U باریک پنجه
subtil U باریک بین
crypta U طاق باریک
asthenic body type U سنخ باریک تن
slots U تخته باریک
coomb U دره باریک
elongates U باریک شدن
long nose U انبر دم باریک
dogtrot U راه باریک
svelt U باریک اندام
scrutator U باریک بین
bowling alley U باریک راه
nicely U نکته باریک
d. of a situation U موقعیت باریک
strip U قطعه باریک
bowling alleys U باریک راه
paths U باریک راه
to come to a point U باریک شدن
G-strings U لنگ باریک
slotting U تخته باریک
slot U تخته باریک
G-string U لنگ باریک
slype U راه باریک
slimpsy U باریک اندام
tricklet U نهر باریک
slimmest U باریک اندام
Recent search history Forum search
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com